مباهله شیعه با وهابیت و اهل سنت ، مولوی ها ماموستا ها اگر جرات دارید تشریف بیارید.دفع شر جن و همزاد باطل السحر قوی و مجرب

گذاشتن لینک های وب دیگران به معنی تائیدآنها نیست کپی و انتشار مطالب با ذکرمنبع مجاز است و الا شرعاً حرام است( بجزمطالبی که درمورد حقانیت شیعه و گمراهی وهابیت و اهل سنت است )

مباهله شیعه با وهابیت و اهل سنت ، مولوی ها ماموستا ها اگر جرات دارید تشریف بیارید.دفع شر جن و همزاد باطل السحر قوی و مجرب

گذاشتن لینک های وب دیگران به معنی تائیدآنها نیست کپی و انتشار مطالب با ذکرمنبع مجاز است و الا شرعاً حرام است( بجزمطالبی که درمورد حقانیت شیعه و گمراهی وهابیت و اهل سنت است )

اگر مراد رسول خدا (ص) از حدیث غدیر ، ولایت امیر مؤمنان (ع) بود ، چرا در سقیفه به آن احتجاج نشد؟


اگرمنظور و مقصود رسول خدا (ص) از  حدیث غدیر ، ولایت امیر مؤمنان (ع) بود ، چرا در سقیفه به آن احتجاج نشد؟

 شبهه :

مطلبى که بر ما مجهول است این است که چرا در اجتماع سقیفه کسى از مهاجر و انصار سخنى از حدیث غدیر با وجود مسلّمیت آن به میان نیاورده است .

اگر طرفداران حضرت على از این حدیث که از تاریخ صدور آن کمتر از یکسال مى‏گذشت و بایستى همه کسانى که در حجة الوداع حاضر بودند آن را بخاطر داشته باشند ذکر مى‏کردند، سرنوشت اسلام طورى دیگر مى‏شد .

 «نعوذ باللّه همه مرتد شدند و حکم پیامبر را نادیده گرفتند و یک نفر نبود که بگوید پیامبر(ص) در حجة الوداع چنین فرمودند».

خلافت و انتخاب ، عبدالرحمن سلیمی ، بخش حقایقی از واقعه ی غدیر خم ، ذیل پاسخ اول .
نقد و بررسی :

برای روشن پاسخ این شبهه ، لازم است که در ابتدا در باره سقیفه بحث و بررسی شده و به این سؤال پاسخ دقیق داده شود ، که انگیزه انصار از جمع شدن در سقیفه چه بوده است ؛ با این که آن‌ها زحمات بسیاری برای اسلام کشیده بودند و اگر زحمات آن‌ها نبود ، قطعاً اسلام به این آسانی به سر منزل مقصود نمی‌رسید ؛ اما چه شد که آن‌ها نیز فرمایش رسول خدا صلی الله علیه وآله را در باره امیر مؤمنان علیه السلام به فراموشی سپردند و هنوز جنازه رسول خدا دفن نشده بود که در سقیفه جمع شدند ؟!!
فلسفه تشکیل سقیفه :

به صورت فشرده به چهار عامل می‌توان اشاره کرد که این گروه از انصار که از دستور رسول خدا (ص) سرپیچی کردند می‌توانند به خاطر آن در سقیفه جمع شده باشند :

1 .  آن‌‌ها از این مسأله خبر دار شده بودند که عده‌ای از سران مهاجر توطئه‌های خطرناکی طراحی و نقشه‌های شومی برای غصب خلافت در سر می‌پرورانند ، و مطمئن شدند که امامت به امیر مؤمنان علیه السلام نخواهد رسید ، خواستند که به اعتقاد خودشان اسلام را از دست این عده نجات داده و خود اداره کشور اسلامی را به عهده بگیرند .

 

 

2 . از آن‌جایی که گروه انصار در جنگ‌های رسول خدا با قریشان نقش تعیین کننده‌ای داشتند و بسیاری از پهلوانان قریش به دست انصار کشته شده بود‌ ؛ از این رو آن‌ها از انتقام قریش می‌ترسیدند و با توجه به سابقه‌ای از آن‌ها سراغ داشتند ، می‌دانستند که اگر قریش حکومت را به دست بگیرد ، از آن‌ها انتقام سختی خواهد گرفت ؛ چنانچه بعد از روی کار آمدن قریشیان این مسأله جامه عمل پوشید و در قضیه حرّه به صورت کامل ، نمود پیدا کرد .

3 . از زبان رسول خدا صلی الله علیه وآله شنیده بودند که بعد از آن‌ حضرت ظلم‌های زیادی در حق آنان خواهد شد ، به همین دلیل در صدد دفع آن برآمده و در حقیقت می‌خواستند از این مسأله پیشگیری نمایند .

4 . انصار برای اسلام زحمات بسیاری کشیده بودند و پیشرفت اسلام مدیون آن‌ها بود ؛ در زمانی که عده مسلمانان بسیار اندک بود ، اسلام آوردند و با جان و مال خود رسول خدا را یاری کردند ؛ بنابراین طبیعی است که آن‌ها آن‌ها برای خود این حق را قائل بودند که در حکومت آینده اسلام نقش داشته باشند .

حال به بررسی تفصیلی این چهار مسأله خواهیم پرداخت :
آگاهی انصار از همپیمانی و توطئه قریش علیه امیر مؤمنان علیه السلام:

انصار متوجه شده بودند که برخی از قریشیان همپیمان شده‌اند که نگذارند بعد از رسول خدا خلافت به امیر مؤمنان علیه السلام برسد ؛ لذا تصمیم گرفتند که قبل از عملی شدن نقشه آنان ، دست به کار شوند و خود خلافت را به دست گیرند .
شواهدی بر این توطئه از کتب اهل سنت :

این مطلب (توطئه قریش) در کتاب‌های شیعی به صورت مفصل آمده و از آن به صحیفه ملعونه یاد شده است . علمای اهل سنت نیز گوشه‌هایی از قضیه را نقل کرده‌اند ؛ چنانچه نسائی در سننش و ابن خزیمه در صحیحش می‌نویسند :

أخبرنا محمد بن عُمَرَ بن عَلِیِّ بن مُقَدَّمٍ قال حدثنا یُوسُفُ بن یَعْقُوبَ قال أخبرنی التَّیْمِیُّ عن أبی مِجْلَزٍ عن قَیْسِ بنِ عُبَادٍ قال بَیْنَا أنا فی الْمَسْجِدِ فی الصَّفِّ الْمُقَدَّمِ فَجَبَذَنِی رَجُلٌ من خَلْفِی جَبْذَةً فَنَحَّانِی وَقَامَ مَقَامِی فَوَاللَّهِ ما عَقَلْتُ صَلَاتِی فلما انْصَرَفَ فإذا هو أُبَیُّ بن کَعْبٍ فقال یا فَتَى لَا یَسُؤْکَ الله إِنَّ هذا عَهْدٌ من النبی صلى الله علیه وسلم إِلَیْنَا أَنْ نَلِیَهُ ثُمَّ اسْتَقْبَلَ الْقِبْلَةَ فقال هَلَکَ أَهْلُ الْعُقَدِ وَرَبِّ الْکَعْبَةِ ثَلَاثًا ثُمَّ قال والله ما علیهم آسَى وَلَکِنْ آسَى على من أَضَلُّوا قلت یا أَبَا یَعْقُوبَ ما یَعْنِی بِأَهْلِ الْعُقَدِ قال الْأُمَرَاءُ .

المجتبى من السنن ، أحمد بن شعیب أبو عبد الرحمن النسائی (متوفای303 هـ) ، ج 2 ، ص 88  ، ح808 ، ناشر : مکتب المطبوعات الإسلامیة - حلب - 1406 - 1986 ، الطبعة : الثانیة ، تحقیق : عبدالفتاح أبو غدة .

صحیح ابن خزیمة ، محمد بن إسحاق بن خزیمة أبو بکر السلمی النیسابوری (متوفای311 هـ) ج 3 ، ص 33 ، ح1573 ، ناشر : المکتب الإسلامی - بیروت - 1390 - 1970 ، تحقیق : د. محمد مصطفى الأعظمی .

از قیس بن عباد روایت شده است که روزی در مسجد در صف اول نماز بودم ؛ شخصی آمده و من را کشید و خود جای من ایستاد ؛ قسم به خدا (از ناراحتی) چیزی از نماز خود نفهمیدم ؛ وقتی که نمازش به پایان رسید متوجه شدم که او ابی بن کعب است .

به من گفت : ای جوان ، مبادا از این کار من اندوهگین شوی ؛ زیرا پیامبر از ما پیمان گرفته بود که همیشه در صف اول نماز جماعت باشیم .

سپس رو به قبله کرده و گفت : قسم به پروردگار کعبه که اهل پیمان هلاک شدند !!! و سه مرتبه این سخن را تکرار کرد . سپس گفت : قسم به خدا من برای ایشان اندوهگین نیستم ؛ برای کسانی که توسط ایشان گمراه شدند اندوهگینم .

از ابایعقوب پرسیدم مقصود وی از اهل پیمان چه کسانی است ؟

پاسخ داد : مقصود وی حاکمان است .

امیر المؤمنین علیه السلام نیز بارها و بارها از توافق پنهانی قریشیان و به ویژه ابوبکر و عمر پرده برمی‌داشت و تلاش‌های عمر را برای به خلافت رساندن ابوبکر ، در راستای همین توافق می‌دانست .

احمد بن یحیی بلاذری در انساب الأشراف می‌نویسد :

عن ابن عباس قال: بعث أبو بکر عمرَ بن الخطاب إلى علی رضی الله عنهم حین قعد عن بیعته وقال: ائتنی به بأعنف العنف، فلما أتاه، جرى بینهما کلام. فقال علی: اجلبْ حلباً لک شطره. والله ما حرصک على إمارته الیوم إلا لیؤمرک غداً .

أنساب الأشراف ، أحمد بن یحیى بن جابر البلاذری (متوفاى279هـ) ج 1 ، ص 253 .(یادراور میشوم اودر نزد اهل سنت بسیار معتبر است واهل سنت به نوشته های او استشهاد میکنند-نویسنده وبلاگ)

... ابن عباس می گوید : در زمان بیعت ابوبکر زمانی که علی (علیه السلام) با او بیعت نکرد ، ابوبکر عمر بن الخطاب را دنبال ایشان فرستاد و به عمر گفت : علی را به سخت ترین و بدترین وجه ممکن پیش من بیاور . در بین راه بین حضرت امیر(علیه السلام) و عمر مشاجره ای درگرفت . علی (علیه السلام ) به عمر گفت : شیرخلافت را بدوش ، سهم تو محفوظ است . قسم به خدا حرص و ولع تو برای به حکومت رسیدن ابوبکر به خاطر اینست که او بعد از خودش تو را به جانشینی برگزیند.

و در روایت دیگر می‌نویسد :

عن هشام بن عروة قال : لما بویع عمر قال علی : حلبت حلباً لک شطره ، بایعته عام أول ، وبویع لک العام.

أنساب الأشراف ، أحمد بن یحیى بن جابر البلاذری (متوفاى279هـ) ج 3 ، ص 416 .

از هشام بن عروه روایت شده است که وقتی مردم با عمر بیعت کردند علی به او فرمود : شیری را دوشیدی که مقداری از آن به خودت رسید ؛ در گذشته تو با او بیعت کردی ، و امروز او برای تو بیعت گرفت .
آگاهی انصار از امکان منع امیر مؤمنان علیه السلام از خلافت :

رسول گرامی اسلام صلی الله علیه وآله ، در موارد بسیاری از خدعه و نیرنگ امت در حق امیر مؤمنان علیه السلام خبر داده بود و انصار با شنیدن این سخنان از رسول خدا ، مطمئن شده بودند که می توان خلافت را از صاحب اصلی اش گرفت ؛ به همین سبب تصمیم گرفتند که در سقیفه جمع شوند و خلیفه را از قوم خود انتخاب کنند .

ما به چند روایت از پیش بینی‌های رسول خدا صلی الله علیه وآله در این باره اشاره می‌کنیم :
الف : حسادت‌ها و کینه‌های نهفته در دل قریشیان‌ :

أبو یعلی موصلی در مسندش به نقل از امیر المؤمنین علیه السلام می‌نویسد :

... قال قلت یا رسول الله ما یبکیک قال ضغائن فی صدور أقوام لا یبدونها لک إلا من بعدی قال قلت یا رسول الله فی سلامة من دینی قال فی سلامة من دینک .

مسند أبی یعلى ، أحمد بن علی بن المثنى أبو یعلى الموصلی التمیمی (متوفای307هـ) ج 1  ، ص426 ، ناشر : دار المأمون للتراث - دمشق - 1404 - 1984 ، الطبعة : الأولى ، تحقیق : حسین سلیم أسد .

رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله گریست و صداى گریه‏اش بلند شد. پرسیدم: علت گریه شما چیست؟ فرمود: علت گریه من، حسادتهایى است که مردم نسبت تو در دل دارند و آشکار نمى‏کنند و هنگامى آثار حسادتشان را بروز مى‏دهند که من دعوت حق را اجابت کرده‏ام و در میان شما نیستم‏ ، علی علیه السلام می گوید : سؤال کردم : ای فرستاده خدا ! آیا در آن هنگام دین من سالم است ، فرمود : بلی دینت سالم است .
ب : حیله‌گری امت ، نسبت به امیر مؤمنان علیه السلام :

حاکم نیشابوری نیز المستدرک می‌نویسد :

عن علی رضی الله عنه قال إن مما عهد إلی النبی صلى الله علیه وسلم أن الأمة ستغدر بی بعده .

از علی علیه السلام نقل شده که فرمود : از چیزهایی که رسول خدا (ص) به من فرمود این است که : پس از من، مردم با حیله‏گرى با تو رفتار مى‏کنند .

و بعد از نقل روایت می‌گوید :

هذا حدیث صحیح الإسناد ولم یخرجاه .

المستدرک على الصحیحین ، محمد بن عبدالله أبو عبدالله الحاکم النیسابوری (متوفای405 هـ) ج 3  ، ص150 ، ناشر : دار الکتب العلمیة - بیروت - 1411هـ - 1990م ، الطبعة : الأولى ، تحقیق : مصطفى عبد القادر عطا .

این حدیث سندش صحیح است ؛ ولی بخاری و مسلم نقل نکرده‌اند .

بنابراین ، طبیعی بود که انصار با شنیدن این سخنان از زبان رسول خدا به فکر آینده حکومت باشند و دوست داشته باشند که حکومت در میان آن‌ها بماند ؛ زیرا برای اسلام زحمات زیادی کشیده بودند و نمی‌توانستند ببینند که دیگران حکومت اسلامی را به دست گرفته‌اند .
ترس انصار از قریش :

بی‌تردید ، ساکنان مدینه نقش مهمی در پیروزی‌های مسلمانان بر قریشان داشتند و اگر کمک‌های بی‌دریغ آنان نبود ، شاید به این زودی‌ رسول خدا موفق به تشکیل حکومت اسلامی نمی‌شد و اصلاً جنگی بین قریش و مسلمانان اتفاق نمی‌افتاد تا مسلمانان پیروز شوند ؛ از این رو انصار از این می‌ترسیدند که اگر حکومت به دست قریش بیفتد ، انتقام جنگ بدر ، خندق و ... از انصار بگیرد .
آگاهی انصار از تصمیم قریش برای ظلم به ایشان :

انصار از زبان گهر بار رسول خدا شنیده بودند که بعد از آن حضرت قریش ظلم فراوانی در حق انصار خواهند کرد . بخاری در صحیحش می‌نویسد :

عن هِشَامٍ قال سمعت أَنَسَ بن مَالِکٍ رضی الله عنه یقول قال النبی صلى الله علیه وسلم لِلْأَنْصَارِ إِنَّکُمْ سَتَلْقَوْنَ بَعْدِی أَثَرَةً فَاصْبِرُوا حتى تَلْقَوْنِی وَمَوْعِدُکُمْ الْحَوْضُ

الجامع الصحیح المختصر ، محمد بن إسماعیل أبو عبدالله البخاری الجعفی (متوفای256هـ) ج 3 ، ص 1381 ، ح3582 ، ناشر : دار ابن کثیر , الیمامة - بیروت - 1407 - 1987 ، الطبعة : الثالثة ، تحقیق : د. مصطفى دیب البغا

از انس بن مالک شنیدم که می گفت : رسول خدا (ص) به انصار فرمودند : شما بعد از من سختی هایی خواهید دید ؛ پس صبر نمایید تا من را ملاقات کنید و وعده دیدار شما در کنار حوض (کوثر) .
ترس انصار از انتقام قریش در صورت انتخاب خلیفه ای قریشی :

حباب بن منذر که از بزرگان انصار به حساب می‌آمد ، در سقیفه به همین نکته اشاره کرده است :

فقام الحباب بن المنذر وکان بدریا فقال منا أمیر ومنکم أمیر فإنا والله ما ننفس علیکم هذا الأمر ولکنا نخاف أن یلیها أقوام قتلنا آباءهم وإخوتهم .

فتح الباری شرح صحیح البخاری ، أحمد بن علی بن حجر أبو الفضل العسقلانی الشافعی (متوفای852 هـ) ج 12 ، ص 153 ، ناشر : دار المعرفة - بیروت ، تحقیق : محب الدین الخطیب .

حباب بن منذر که از مسلمانان حاضر در جنگ بدر بود ایستاده و گفت : شخصی از ما امیر شود و شخصی از شما ؛ قسم به خدا که ما در این کار خود را با شما درگیر نمی کنیم اما می ترسیم که گروهی که ما پدران و برادرانشان را کشته ایم به خلافت برسند !!!
چرا در سقیفه به ماجرای غدیر احتجاج نشد؟

حال در این جا به پاسخ این پرسش می‌پردازیم که چرا در سقیفه به حدیث غدیر احتجاج نشده است ؟
1 . حاضران در سقیفه ، متخلفان از جیش اسامه بودند:

همانطور که در کتب تاریخی شیعه و سنی به تواتر آمده است رسول خدا (ص) در اواخر عمر شریف خویش به اسامة بن زید دستور دادند لشکری آماده نماید و به مسلمانان نیز دستور دادند که به آن لشکرگاه رفته و تحت امر اسامه آماده حمله به دشمنان اسلام شوند . وی نیروهای خویش را جمع کرده و در منطقه جرف در سه میلی مدینه اردوگاه زد .

ابن سعد در این زمینه می گوید :

فلما أصبح یوم الخمیس عقد لأسامة لواء بیده ثم قال أغز بسم الله فی سبیل الله فقاتل من کفر بالله فخرج بلوائه وعقودا فدفعه إلى بریدة بن الحصیب الأسلمی وعسکر بالجرف فلم یبق أحد من وجوه المهاجرین الأولین والأنصار إلا انتدب فی تلک الغزوة فیهم أبو بکر الصدیق وعمر بن الخطاب وأبو عبیدة بن الجراح وسعد بن أبی وقاص وسعید بن زید وقتادة بن النعمان وسلمة بن أسلم بن حریش .

الطبقات الکبرى ، محمد بن سعد بن منیع أبو عبدالله البصری الزهری (متوفی: 230هـ) ج 2 ، ص 190 ، ناشر : دار صادر - بیروت .

صبح روز پنجشنبه رسول خدا پرچم را به دست اسامه داده و فرمودند با نام خدا در راه خدا جهاد نما و با کفار بجنگ . وی با پرچم خویش بیرون آمده و چند پرچم آماده کرده و آنها را به بریده بن حصیب اسلمی داد و در جرف اردو زد .

هیچ یک از بزرگان مهاجر و انصار باقی نماند مگر آنکه به آن لشگر مأمور شد که در بین ایشان ابوبکر و عمر و ابوعبیده و سعد بن ابی وقاص و سعید بن زید و قتاده بن نعمان و سملة بن اسلم بن حریش بودند .

 اما عده ای از دستور رسول خدا (ص) مخالفت کرده و از این دستور سرپیچی نمودند ؛ رسول خدا از این کار خشمگین شده و به نقل علمای شیعه و گروهی از علمای اهل سنت ایشان را لعنت فرمودند :

أنه قال جهزوا جیش أسامة لعن الله من تخلف عنه فقال قوم یجب علینا امتثال أمره واسامة قد برز من المدینة وقال قوم قد اشتد مرض النبی علیه الصلاة والسلام فلا تسع قلوبنا مفارقته والحالة هذه فنصبر حتى نبصر أی شىء یکون من أمره

الملل والنحل ، محمد بن عبد الکریم بن أبی بکر أحمد الشهرستانی (متوفی: 548هـ) ج 1 ، ص 23 ، ناشر : دار المعرفة - بیروت - 1404 ، تحقیق : محمد سید کیلانی .

رسول خدا (ص) فرمودند : لشکر اسامه را تکمیل کنید ؛ خداوند لعنت کند کسانی را که از حضور در این لشکر امتناع می کنند ؛ به همین سبب عده ای گفتند بر ما لازم است که از دستور رسول  خدا (ص) اطاعت کرده و اسامه بیرون از مدینه است (ما نیز به او ملحق شویم) و عده ای گفتند : مریضی رسول خدا (ص) سخت شده است ؛ و ما طاقت نداریم که در این حال از ایشان دور باشیم ؛ صبر می کنیم تا ببینیم کار ایشان به کجا می کشد !!!

شبیه این مطلب در کتب ذیل آمده است :

کتاب المواقف ، عضد الدین عبد الرحمن بن أحمد الإیجی (متوفی: 756هـ ) ج 3 ، ص 650 ، ناشر : دار الجیل - لبنان - بیروت - 1417هـ - 1997م ، الطبعة : الأولى ، تحقیق : عبد الرحمن عمیرة .

شرح نهج البلاغة ، أبو حامد عز الدین بن هبة الله بن محمد بن محمد بن أبی الحدید المدائنی(متوفی: 655 هـ) ج 6 ، ص 34 ، ناشر : دار الکتب العلمیة - بیروت / لبنان - 1418هـ - 1998م ، الطبعة : الأولى ، تحقیق : محمد عبد الکریم النمری .

بنا بر این طبق اقرار اهل سنت گروهی از صحابه که با ایمان بوده و از دستورات رسول خدا (ص) اطاعت می کردند به لشکرگاه اسامه که در بیرون مدینه بود رفتند و فقط گروهی اندک که با دستور ایشان که در واقع دستور خدا بود ، مخالفت کردند در مدینه ماندند .

در نتیجه اولاً : تمامی انصار و آن‌هایی که ایمان قلبی به رسول خدا صلی الله علیه وآله داشتند ، اصلاً در سقیفه حضور نداشتند و در جیش اسامه بودند ؛ ثانیاً : آن‌ها که در سقیفه جمع شده بودند ، کسانی بودند که از فرمان رسول خدا سرپیچی کرده و در مدینه مانده بودند ؛ بنابراین از چنین کسانی هرگز نباید انتظار داشت که حدیث غدیر را مطرح و فرمان رسول  خدا در روز غدیر را به یاد بیاورند . اگر آن‌ها مطیع فرمان رسول خدا بودند ، اصلاً نباید در مدینه حضور داشته باشند .
2 . تمام وقایع سقیفه نقل نشده است :

بی‌تردید کسی نمی تواند به صورت قطعی ادعا کند که حتماً در سقیفه به حدیث غدیر احتجاج نشده است ؛ زیرا در طول این چهارده قرن علمای سنی تمام تلاش خود را وقف این مسأله کرده‌اند که آثار ولایت اهل بیت علیهم السلام را از کتاب‌های سنی حذف نمایند . و نیز این مسأله ثابت است که نقل مشاجرات صحابه از گناهان نابخشودنی در مذهب سنی است ؛ به طوری که برخی از آن‌ها ادعای اجماع کرده‌اند که واجب است تمام آن‌چه در باره مشاجرات صحابه نقل شده حذف شود . ما به چند اعتراف از علمای سنی در این باره بسنده می‌کنیم :

احمد بن حنبل معتقد است که اگر کسی مشاجرات و درگیری‌های صحابه را نقل کند ، باید توسط حاکم وقت مجازات شود و اگر توبه نکرد باید آن قدر در زندان بماند تا بمیرد . أبو یعلی در طبقات الحنابله می‌نویسد :

ومن الحجة الواضحة الثابتة البینة المعروفة ذکر محاسن أصحاب رسول الله کلهم أجمعین والکف عن ذکر مساویهم والخلاف الذی شجر بینهم ... .

لا یجوز لأحد أن یذکر شیئا من مساویهم ولا یطعن على أحد منهم بعیب ولا بنقص فمن فعل ذلک فقد وجب على السلطان تأدیبه وعقوبته لیس له أن یعفو عنه بل یعاقبه ویستتیبه فإن تاب قبل منه وإن ثبت عاد علیه بالعقوبة وخلده الحبس حتى یموت أو یتراجع.

طبقات الحنابلة ، محمد بن أبی یعلى أبو الحسین (متوفای521 هـ) ج 1 ، ص 30 ، ناشر : دار المعرفة - بیروت ، تحقیق : محمد حامد الفقی .

نقل کردن خوبی های همه اصحاب رسول خدا و پرهیز از نقل بدی های ایشان و درگیری های ایشان با دلیل واضح و آشکار ، ثابت شده است ...

جایز نیست کسی چیزی از بدی های ایشان را نقل کرده و یا بر کسی از ایشان عیب و نقصی بگیرد ؛ و اگر کسی چنین کرد ، بر سلطان لازم است که او را تادیب و عقوبت کرده و حق بخشیدن وی را ندارد ؛ بلکه باید او را شکنجه کرده توبه دهند ؛ که اگر توبه کرد از وی پذیرفته می شود ؛ اما اگر قبول نکرد دوباره باید او را شکنجه کرده و حبس ابد نمایند ، تا اینکه بمیرد ؛ مگر آنکه از نظر خویش برگردد .

و ابن تیمیه حرّانی کتمان مشاجرات صحابه را از مذهب اهل سنت می‌داند :

کان من مذاهب أهل السنة الإمساک عما شجر بین الصحابة .

منهاج السنة النبویة ، أحمد بن عبد الحلیم بن تیمیة الحرانی أبو العباس (متوفای728 هـ) ج 4 ، ص 448 ، ناشر : مؤسسة قرطبة - 1406 ، الطبعة : الأولى ، تحقیق : د. محمد رشاد سالم .

پرهیز از نقل درگیری های بین صحابه از مذهب اهل سنت بوده است

و از همه مهمتر این که محمد بن عبد الوهاب سکوت در برابر مشاجرات صحابه را اجماع اهل سنت دانسته و کسی را در مذمت معاویه چیزی بگوید ، از این اجماع و در نتیجه از اهل سنت خارج می‌داند .!!!!!!!!؟؟؟؟

وأجمع أهل السنة على السکوت عما شَجَر بین الصحابة رضی الله عنهم . ولا یقال فیهم إلا الحسنى . فمن تکلم فی معاویة أو غیره من الصحابة فقد خرج عن الإجماع .

مختصر السیرة ، محمد بن عبد الوهاب (متوفای1206 هـ) ج 1 ، ص 322 ، ناشر : مطابع الریاض - الریاض ، الطبعة : الأولى ، تحقیق : عبد العزیز بن زید الرومی ، د . محمد بلتاجی ، د . سید حجاب .

اجماع اهل سنت است که باید از نقل درگیری های بین صحابه سکوت کرده و در مورد ایشان جز خوبی نگفت ؛ به همین سبب اگر کسی در مورد معاویه یا شخص دیگری سخنی بگوید از این اجماع خارج است !!!

حال با در نظر گرفتن این سانسور شدید ، آیا توقع بی‌جایی نیست که انتظار داشته باشیم  اهل سنت تمام وقایع سقیفه را نقل و چیزی‌هایی را بنویسند که خلاف اعتقادات آن‌ها باشد ؟!

پس از کجا معلوم که در سقیفه به حدیث غدیر نیز احتجاج شده باشد ؛ اما  توسط علمای امانت دار سنی محو شده باشد ؟!


3 . طرح غدیر ، مخالف فلسفه تشکیل سقیفه :

با توجه به آن چه در باره حاضرین در مدینه در زمان رحلت رسول گرامی اسلام و شرکت کنندگان در سقیفه و نیز انگیزه جمع شدن انصار گفتیم ، روشن می شود که انصار و مهاجرین ، در سقیفه جمع شده بودند که شخصی از قوم و قبیله آن‌ها به خلافت برسد ؛ بنابراین طرح غدیر مخالف فلسفه حضور آنان در سقیفه بود و اصل اجتماع آنان را زیر سؤال می‌برد . اگر آن‌ها می‌خواستند بحث غدیر را پیش بکشند‌ ، هرگز در سقیفه جمع نمی‌شدند .
3 . هیچ یک از یاران امیر مؤمنان علیه السلام در سقیفه حضور نداشتند :

امیر مؤمنان علیه السلام و هیچ یک از بنی هاشم و نیز کسانی که از یاران خاص آن حضرت به حساب می‌آمدند ، در سقیفه حضور نداشتند ؛ بلکه یا در جیش اسامه و یا به همراه امیر مؤمنان علیه السلام مشغول غسل و کفن رسول خدا صلی الله علیه وآله بودند . وقتی هیچ یک از آن‌ها حضور نداشته‌اند چگونه می‌توانسته‌اند که به حدیث غدیر احتجاج نمایند ؟
4 . احتجاج به حدیث غدیر بعد از سقیفه :

وقتی امیر مومنان و گروه معدودی از اصحاب با ایمان ، جسم رسول خدا صلی الله علیه وآله را به خاک سپردند ، و سایر اصحاب که در لشکرگاه اسامه بودند به مدینه بازگشتند ، در این هنگام بود که احتجاجات به حدیث غدیر شروع شد . ما به چند نمونه اشاره می‌کنیم :
الف : انصار می‌گفتند : جز با علی (ع) با کسی دیگر بیعت نمی‌کنیم :

طبق برخی از روایات ، بسیاری از مردم در همان سقیفه تأکید می‌کردند که جز با امیر مؤمنان علیه السلام با کس دیگری بیعت نخواهند کرد ؛ ولی پیش دستی عمر باعث شد که مردم در برابر یک عمل انجام شده قرار بگیرند .

طبری در تاریخش می‌نویسد :

فبایعه عمر وبایعه الناس فقالت الأنصار أو بعض الأنصار لا نبایع إلا علیا .

تاریخ الطبری ، أبی جعفر محمد بن جریر الطبری (متوفای310 هـ) ج 2 ، ص 233 ، ناشر : دار الکتب العلمیة – بیروت .

پس از آنکه که عمر با ابوبکر بیعت کرد و گروهی از مردم نیز با او بیعت کردند ، انصار و یا گروهی از ایشان گفتند : تنها با علی بیعت می کنیم !!!

و ابن أثیر می‌نویسد :

لما توفی رسول الله اجتمع الأنصار فی سقیفة بنی ساعدة لیبایعوا سعد بن عبادة فبلغ ذلک أبا بکر فأتاهم ومعه عمر وأبو عبیدة بن الجراح فقال ما هذا فقالوا منا أمیر ومنکم أمیر فقال أبو بکر منا الأمراء ومنکم الوزراء ثم قال أبو بکر قد رضیت لکم أحد هذین الرجلین عمر وأبا عبیدة أمین هذه الأمة فقال عمر أیکم یطیب نفسا أن یخلف قدمین قدمهما النبی فبایعه عمر وبایعه الناس .

فقالت الأنصار أو بعض الأنصار لا نبایع إلا علیا قال وتخلف علی وبنو هاشم والزبیر وطلحة عن البیعة وقال الزبیر لا أغمد سیفا حتى یبایع علی فقال عمر خذوا سیفه واضربوا به الحجر ثم أتاهم عمر فأخذهم للبیعة .

الکامل فی التاریخ ، أبو الحسن علی بن أبی الکرم محمد بن محمد بن عبد الکریم الشیبانی (متوفای630هـ) ج 2 ، ص 189 ، ناشر : دار الکتب العلمیة - بیروت - 1415هـ ، الطبعة : ط2 ، تحقیق : عبد الله القاضی .

وقتی رسول خدا (ص) از دنیا رفتند انصار در سقیفه بنی ساعده جمع شدند تا با سعد بن عبادة بیعت کنند ؛ این خبر به ابوبکر رسید و به همراه عمر و ابوعبیده جراح به نزد ایشان آمد و گفت : چه خبر است ؟

در پاسخ گفتند : یکی از ما امیر باشد و یکی از شما .

ابوبکر گفت : امیر از ما باشد و وزیر از شما .

و سپس ابوبکر گفت : من قبول می کنم که یکی از این دو نفر ، عمر و ابوعبیده امین این امت خلیفه شما شود .

عمر گفت : چه کسی می تواند کسی  را که رسول خدا (ص) آن ها را مقدم کرده است خلیفه نکند ؟ عمر با او بیعت کرده و مردم نیز بیعت کردند .

پس از آن انصار یا گروهی از انصار گفتند : تنها با علی بیعت می کنیم و علی و بنی هاشم و زبیر و طلحه از بیعت امتناع کردند .

زبیر گفت : شمشیر خود را در غلاف نمی گذارم تا اینکه با علی بیعت شود .

عمر گفت : شمشیر او را بگیرید و آن را به سنگ بزنید (تا بشکند) ؛ سپس عمر به نزد ایشان آمد تا ایشان را به زور برای بیعت ببرد .

یعقوبی نیز در تاریخش می‌نویسد :

وجاء البراء بن عازب فضرب الباب على بنی هاشم وقال یا معشر بنی هاشم بویع أبو بکر فقال بعضهم ما کان المسلمون یحدثون حدثا نغیب عنه ونحن أولى بمحمد فقال العباس فعلوها ورب الکعبة .

وکان المهاجرون والأنصار لا یشکون فی علی فلما خرجوا من الدار قام الفضل بن العباس وکان لسان قریش فقال یا معشر قریش إنه ما حقت لکم الخلافة بالتمویه ونحن أهلها دونکم وصاحبنا أولى بها منکم .

وقام عتبة بن أبی لهب فقال :

ما کنت أحسب أن الأمر منصرف       عن هاشم ثم منها عن أبی الحسن

عن أول الناس إیمانا وسابقة           وأعلم الناس بالقرآن والسنن

وآخر الناس عهدا بالنبی ومن          جبریل عون له فی الغسل والکفن

من فیه ما فیهم لا یمترون به           ولیس فی القوم ما فیه من الحسن

تاریخ الیعقوبی ، أحمد بن أبی یعقوب بن جعفر بن وهب بن واضح الیعقوبی (متوفای292 هـ) ج 2 ، ص 124 ، ناشر : دار صادر – بیروت .

براء بن عازب به درب خانه بنی هاشم آمد و گفت : ای گروه بنی هاشم ؛ با ابوبکر بیعت کرده اند ! عده ای از ایشان گفتند : مسلمانان بدون ما که از بستگان پیامبر هستیم کاری انجام نمی دهند !

عباس (که به یاد سخنان رسول خدا در مورد غصب حق امیر مومنان افتاده بود) گفت : قسم به پروردگار کعبه که این کار انجام شده است !

مهاجر و انصار شک نداشتند که خلافت باید به علی برسد ؛ وقتی که از خانه های خویش بیرون آمدند فضل بن عباس که سخنور قریش بود گفت : ای قریشیان ، سزاوار شما نیست که با نیرنگ خلافت را به دست آورید ، با این که ما شایسته خلافت هستیم و صاحب ما (علی) از شما به این کار سزاوار تر است .

و عتبة بن ابی لهب ایستاده و گفت :

گمان نمی کردم که کار از بنی هاشم و از ابو الحسن (امیر مومنان) گرفته شود

از کسی که اولین مسلمان است و پیشتاز و دانا ترین مردم به قرآن و سنت ها .

و آخرین کسی که از پیامبر جدا شد و کسی که جبریل در غسل و کفن (پیامبر) او را یاری کرد.

کسی که خصوصیات او (علی) را داشته باشد کسی به (سزاواری او برای خلافت) شک نمی‌کند و در میان این قوم نیکی های او نیست .
ب : استدلال فاطمه زهرا سلام الله علیها به حدیث غدیر :

درست است که در سقیفه کسی از یاران امیر مؤمنان علیه السلام حاضر نبود که به حدیث غدیر احتجاج کند و بیعت آن‌ها را در  غدیر به یاد مردم بیندازد ، اما بعد از سقیفه در موارد بسیاری ، یاران ‌آن حضرت احتجاج کردند ؛ از جمله فاطمه زهرا سلام الله علیها زمانی که حق امیر المؤمنین علیه السلام و خودش را غصب شده دید ، در مسجد رسول خدا آمد و به حدیث غدیر استناد کرد .

محمد بن عمر اصفهانی از بزرگان اهل سنت است ؛ چنانچه ابن کثیر سلفی در البدایة والنهایة در باره او می‌گوید :

الحافظ الکبیر أبو موسى المدینی محمد بن عمر بن محمد الأصبهانی الحافظ الموسوى المدینی أحد حفاظ الدنیا الرحالین الجوالین له مصنفات عدیدة وشرح أحادیث کثیرة رحمه الله .

البدایة والنهایة ، إسماعیل بن عمر بن کثیر القرشی أبو الفداء (متوفای774 هـ)‌ ، ج 12 ، ص 318 ، ناشر : مکتبة المعارف – بیروت .

حافظ بزرگ ابوموسی مدینی یکی از حافظان دنیا (کسانی که بیش از صد هزار روایـت حفظ هستند) و کسانی که در راه طلب علم سفرهای بسیار داشته است ؛ وی کتاب های بسیار و شروح بسیار بر روایات دارد ، خدا او را رحمت کند .

وی در نزهة المجالس می‌نویسد :

حدثتنا فاطمة بنت علی بن موسى الرضى حدثتنی فاطمة وزینب وأم کلثوم بنات موسى بن جعفر قلن حدثتنا فاطمة بنت جعفر بن محمد الصادق قالت حدثتنی فاطمة بنت محمد بن علی حدثتنی فاطمة بنت علی بن الحسین حدثتنی فاطمة وسکینة ابنتا الحسین بن علی عن أم کلثوم بنت فاطمة بنت رسول الله (ص) عن فاطمة بنت رسول الله صلى الله علیه وسلم قالت : أنسیتم قول رسول الله صلى الله علیه وسلم یوم غدیر خم من کنت مولاه فعلی مولاه وقوله علیه السلام لعلی أنت منی بمنزلة هارون من موسى علیهما السلام) متفق علیه .

وهذا الحدیث مسلسل من وجه آخر وهو أن کل واحده من الفواطم تروى عن عمة لها .

نزهة الحفاظ ، محمد بن عمر الأصبهانی المدینی أبو موسى (متوفای581هـ) ج 1 ، ص 102 ، ناشر : مؤسسة الکتب الثقافیة - بیروت - 1406 ، الطبعة : الأولى ، تحقیق : عبد الرضى محمد عبد المحسن .

... از فاطمه دختر رسول خدا (ص) روایت شده است که فرمودند : آیا کلام رسول خدا (ص) در روز غدیر خم را که فرمودند :« هر کس من مولای اویم علی مولای اوست » را فراموش کرده‌اید ؟  و نیز سخن ایشان را که به علی گفته اند : تو نسبت به من مانند جایگاه هارون از موسی است ...

و همین روایت را علامه شمس الدین جزری در أسنی المطالب نقل می کند و برای آن اسنادی دیگر نقل می کند :

أسنی المطالب فی مناقب سیدنا علی بن أبی طالب کرم الله وجهه ، الإمام الحافظ أبی الخیر شمس الدین محمد بن محمد الجزری الشافعی (متوفای 833هـ) ، ص50 ـ 51 ، تقدیم ، تحقیق و تعلیق :‌ الدکتور محمد هادی الأمینی ، ناشر : مکتبة الإمام امیر المؤمنین (ع) العامة ، اصفهان ـ ایران .
5 . استدلال به حدیث غدیر در کتاب‌های شیعه :

همان طور که گفته شد ، نباید انتظار داشته باشیم که تمام حقائق در کتاب‌های اهل سنت یافت شود ؛ زیرا تمام تلاش آن‌ها این بوده است که آثار ولایت امیر مؤمنان علیه السلام را محو نمایند ؛ هرچند که گوشه‌های از حقائق از زبان برخی از انصار و صدیقه شهیده در کتاب‌های آن‌ها نیز یافت شد . حال در این جا فقط به یک روایت از کتاب‌های شیعه در این باره بسنده می‌کنیم .

سلیم بن قیس هلالی که از یاران وفادار امیر مؤمنان علیه السلام بوده در کتابش ، قضیه استدلال یاران امیر المؤمنین و اعتراض آن‌ها را به سران سقیفه این گونه بیان می‌کند :
دفاع بریده از امیر مؤمنان علیه السلام :

فَقَامَ بُرَیْدَةُ فَقَالَ یَا عُمَرُ أَلَسْتُمَا اللَّذَیْنِ قَالَ لَکُمَا رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه وآله انْطَلِقَا إِلَى عَلِیٍّ فَسَلِّمَا عَلَیْهِ بِإِمْرَةِ الْمُؤْمِنِینَ فَقُلْتُمَا أَعَنْ أَمْرِ اللَّهِ وَأَمْرِ رَسُولِهِ فَقَالَ نَعَمْ فَقَالَ أَبُو بَکْرٍ قَدْ کَانَ ذَلِکَ یَا بُرَیْدَةُ وَلَکِنَّکَ غِبْتَ وَشَهِدْنَا وَالْأَمْرُ یَحْدُثُ بَعْدَهُ الْأَمْرُ فَقَالَ عُمَرُ وَمَا أَنْتَ وَهَذَا یَا بُرَیْدَةُ- وَمَا یُدْخِلُکَ فِی هَذَا فَقَالَ بُرَیْدَةُ وَاللَّهِ لَا سَکَنْتُ فِی بَلْدَةٍ أَنْتُمْ فِیهَا أُمَرَاءُ فَأَمَرَ بِهِ عُمَرُ فَضُرِبَ وَ أُخْرِجَ .

بریده برخاست و گفت : اى عمر ! آیا شما آن دو نفر نیستید که پیامبر صلى اللَّه علیه و آله به شما گفت :

 «نزد على بروید و به عنوان امیر المؤمنین بر او سلام کنید»، و شما دو نفر گفتید : آیا این از دستور خدا و دستور پیامبرش است ؟ و آن حضرت فرمود : آرى .

ابو بکر گفت : اى بریده ! این جریان درست است ؛ ولى تو غایب شدى و ما حاضر بودیم ، و بعد از هر مسأله‏اى مسأله دیگرى پیش مى‏آید ! عمر گفت : اى بریده ! تو را به این موضوع چه کار است ؟ و چرا در این مسأله دخالت مى‏کنى ؟ ! بریده گفت : « بخدا قسم در شهرى که شما در آن حکمران باشید سکونت نخواهم کرد».

عمر دستور داد او را زدند و بیرون کردند!
دفاع سلمان از حق غصب شده امیر مؤمنان علیه السلام :

ثُمَّ قَامَ سَلْمَانُ فَقَالَ یَا أَبَا بَکْرٍ اتَّقِ اللَّهَ وَقُمْ عَنْ هَذَا الْمَجْلِسِ وَدَعْهُ لِأَهْلِهِ یَأْکُلُوا بِهِ رَغَداً إِلَى یَوْمِ الْقِیَامَةِ لَا یَخْتَلِفْ عَلَى هَذِهِ الْأُمَّةِ سَیْفَانِ فَلَمْ یُجِبْهُ أَبُو بَکْرٍ فَأَعَادَ سَلْمَانُ [فَقَالَ‏] مِثْلَهَا فَانْتَهَرَهُ عُمَرُ وَقَالَ مَا لَکَ وَ لِهَذَا الْأَمْرِ وَمَا یُدْخِلُکَ فِیمَا هَاهُنَا فَقَالَ مَهْلًا یَا عُمَرُ قُمْ یَا أَبَا بَکْرٍ عَنْ هَذَا الْمَجْلِسِ وَدَعْهُ لِأَهْلِهِ یَأْکُلُوا بِهِ وَاللَّهِ خُضْراً إِلَى یَوْمِ الْقِیَامَةِ وَإِنْ أَبَیْتُمْ لَتَحْلُبُنَّ بِهِ دَماً وَلَیَطْمَعَنَّ فِیهِ الطُّلَقَاءُ وَالطُّرَدَاءُ وَالْمُنَافِقُونَ وَاللَّهِ لَوْ أَعْلَمُ أَنِّی أَدْفَعُ ضَیْماً أَوْ أُعِزُّ لِلَّهِ دِیناً لَوَضَعْتُ سَیْفِی عَلَى‏ عَاتِقِی ثُمَّ ضَرَبْتُ بِهِ قُدُماً أَتَثِبُونَ عَلَى وَصِیِّ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه وآله فَأَبْشِرُوا بِالْبَلَاءِ وَاقْنَطُوا مِنَ الرَّخَاءِ .

سپس سلمان برخاست و گفت : « اى ابو بکر، از خدا بترس و از این جایى که نشسته‏اى برخیز ، و آن را براى اهلش واگذار که تا روز قیامت به گوارائى از آن استفاده کنند ، و دو شمشیر بر سر این امت اختلاف نکنند » .

ابو بکر به او پاسخى نداد . سلمان دو باره همان سخن را تکرار کرد . عمر او را کنار زد و گفت : تو را با این مسأله چکار است ؟ و چرا در مسأله‏اى که در اینجا جریان دارد خود را داخل مى‏کنى ؟

سلمان گفت : اى عمر آرام بگیر ! اى ابو بکر ! از این جایى که نشسته‏اى برخیز و آن را براى اهلش واگذار تا به خدا قسم به خوشى تا روز قیامت از آن استفاده کنند . و اگر قبول نکنید از همین طریق خون خواهید دوشید و آزادشدگان و طردشدگان و منافقین در خلافت طمع خواهند کرد.

بخدا قسم ! اگر من مى‏دانستم که مى‏توانم ظلمى را دفع کنم یا دین را براى خداوند عزّت دهم شمشیرم را بر دوش مى‏گذاردم و با شجاعت با آن‏ مى‏زدم . آیا بر جانشین پیامبر خدا حمله مى‏کنید ؟! بشارت باد شما را بر بلا و از آسایش ناامید باشید .
دفاع ابوذر و مقداد :

ثُمَّ قَامَ أَبُو ذَرٍّ وَالْمِقْدَادُ وَعَمَّارٌ فَقَالُوا لِعَلِیٍّ علیه السلام مَا تَأْمُرُ وَاللَّهِ إِنْ أَمَرْتَنَا لَنَضْرِبَنَّ بِالسَّیْفِ حَتَّى نُقْتَلَ فَقَالَ عَلِیٌّ علیه السلام کُفُّوا رَحِمَکُمُ اللَّهُ وَاذْکُرُوا عَهْدَ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه وآله وَمَا أَوْصَاکُمْ بِهِ فَکَفُّوا

فَقَالَ عُمَرُ لِأَبِی بَکْرٍ وَهُوَ جَالِسٌ فَوْقَ الْمِنْبَرِ مَا یُجْلِسُکَ فَوْقَ الْمِنْبَرِ وَهَذَا جَالِسٌ مُحَارِبٌ لَا یَقُومُ [فِینَا] فَیُبَایِعَکَ أَوَ تَأْمُرُ بِهِ فَیُضْرَبَ عُنُقُهُ وَالْحَسَنُ وَالْحُسَیْنُ علیهما السلام قَائِمَانِ عَلَى رَأْسِ عَلِیٍّ علیه السلام فَلَمَّا سَمِعَا مَقَالَةَ عُمَرَ بَکَیَا وَرَفَعَا أَصْوَاتَهُمَا یَا جَدَّاهْ یَا رَسُولَ اللَّهِ فَضَمَّهُمَا عَلِیٌّ إِلَى صَدْرِهِ وَقَالَ لَا تَبْکِیَا فَوَ اللَّهِ لَا یَقْدِرَانِ عَلَى قَتْلِ أَبِیکُمَا هُمَا [أَقَلُّ وَ] أَذَلُّ وَأَدْخَرُ مِنْ ذَلِکَ .

سپس ابو ذر و مقداد و عمار بپا خاستند و به على علیه السّلام عرض کردند : « چه دستور مى‏دهى ؟ به خدا قسم اگر امر کنى آن قدر شمشیر مى‏زنیم تا کشته شویم » .

حضرت فرمود : « خدا شما را رحمت کند ، دست نگهدارید و پیمان پیامبر و آنچه شما را بدان وصیّت کرده به یاد بیاورید » . آنان هم دست نگه داشتند .

سپس در حالى که ابو بکر بر منبر نشسته بود عمر به او گفت : چطور بالاى منبر نشسته‏اى در حالى که این (مرد) نشسته و با تو روى جنگ دارد و بر نمى‏خیزد در بین ما با تو بیعت کند ؟ آیا دستور نمى‏دهى گردنش زده شود ؟!

 این در حالى بود که امام حسن و امام حسین علیهما السّلام بالاى سر امیر المؤمنین علیه السّلام ایستاده بودند . وقتى سخن عمر را شنیدند گریه کردند و صداى خود را بلند کردند که : « یا جدّاه ! یا رسول اللَّه ! » .

امیر المؤمنین علیه السّلام آن دو را به سینه چسبانید و فرمود : گریه نکنید ، به خدا قسم بر کشتن پدرتان قادر نیستند . این دو کمتر و ذلیل‏تر و کوچکتر از آن هستند.
دفاع ام ایمن از امیر مؤمنان علیه السلام :

وَأَقْبَلَتْ أُمُّ أَیْمَنَ النُّوبِیَّةُ حَاضِنَةُ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه السلام وَأُمُّ سَلَمَةَ فَقَالَتَا یَا عَتِیقُ مَا أَسْرَعَ مَا أَبْدَیْتُمْ حَسَدَکُمْ لِآلِ مُحَمَّدٍ فَأَمَرَ بِهِمَا عُمَرُ أَنْ تُخْرَجَا مِنَ الْمَسْجِدِ وَقَالَ مَا لَنَا وَلِلنِّسَاءِ .

ام ایمن نوبیّه - که در کودکى پرستار پیامبر صلى اللَّه علیه و آله بوده - و نیز امّ سلمه پیش آمده و گفت : اى عتیق ! چه زود حسد خود را نسبت به آل محمّد علیهم السّلام آشکار ساختید » .

عمر دستور داد آن دو را از مسجد خارج کنند و گفت : « ما را با زنان چه کار است » !

کتاب سلیم بن قیس الهلالی (متوفای 80 هـ) ص 866 ـ 867 ، ناشر : هادى‏ ـ قم‏ ، اول ، 1405 هـ .

 

موفق باشید

گروه پاسخ به شبهات

مؤسسه تحقیقاتی حضرت ولی عصر (عج)

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.