مادرم فاطمه یکبار دگر بیمار است
اوخودش گفت که ازقاتل خودبیزار است
رد خونِ به روی پیرهنش ای عالم
یادگاری زنوک میخ درومسمار است
گریه داراست بگویم به شما لطمه زنان
مادر عالمیان بین در و دیوار است
لطمه زن،گریه بکن چونکه دگرمادر ما
هرشب ازدردکمر،تا به سحر،بیدار است
سینه فاطمه گردید دگرخُرد و خمیر
دنده فاطمه باخاک زمین هموار است
صورت مادرو پهلو و دو تا دستانش
جلوه گاه اثرصحنه هرآزار است
بگذارید گریزم به رقیه باشد
توببین پای رقیه ز جفا برخار است
دزدشامی شده مبهوت سر معجرشان
زجرهم درزدن دخت حسین پاکار است
منبع : http://kanonemaddahan110.blogfa.com