منم که جان به لبم در میان کوچه رسید
ز خاطرات کبودم زمین به خود لرزید
زبانم آمده بند از جنایت آن روز
سیاه شد همه کوچه هلال غم تابید
"خدا به خیر کند" ذکر مادرم شده بود
رسید آنکه ز قهر خدا نمی ترسید
به جرم اینکه به سینه زدیم سنگ علی
شدیم در وسط کوچه ی بلا تهدید
نکرد شرم و حیایی ز مادرم زهرا
قباله را ز دو دستش چه ظالمانه کشید
هنوز در دل او کینه های خیبر بود
گل رسول خدا را به ضرب سیلی چید
ز خاطرم نرود بین کوچه ها نامرد
به اشک های من و حال مادرم خندید
چه ارتباط عجیبی است بین این کلمات
کشیده ، چادر خاکی ، غرور ، موی سفید
قسم به حرمت مادر اگر که اذنش بود
نداشت کار ، قلم کردنِ دو دست پلید
مرا به روز قیامت ، غمی که هست این است
که روی قاتل مادر دوباره باید دید
محمدحسین رحیمیان
+++
لاله وار از محنت داغ جگر فهمیدم
تازه در معرکه معنای سپر فهمیدم
خبر سوختن عود تماشایی نیست
قبل از آنی که بیایم دم در فهمیدم
علت خم شدنت کوتهی جارو نیست
تا که یک دست گرفتی به کمر فهمیدم
وقت برداشتن شانه کمی شک کردم
ولی آن لحظه که افتاد دگر فهمیدم...
زحمت اینقدر مکش تا که بگویی چه شده است
از همان «فضه بیا» داغ پسر فهمیدم
با صدایی که در این خانه رسید از کوچه
قبل از آنی که بیایم دم در فهمیدم
http://roozeyerezvan.blogfa.com/post/2042
همین حالا این عکس رابرای پروفایل خود قرار دهید: