امام هادی علیه السلام
با وجودِ دو دیده ی خیسم
شرم دارم که از تو بنویسم
شرم داریم از تو کم گفتیم
از همه جز تو دم به دم گفتیم
چونکه دیدیم مظهرِ رحمی
فکر کردیم قابلِ فهمی
آنچنانی!چنینی ات کردیم
اسمِ اعظم!زمینی ات کردیم
از تو چون کم سروده ایم اشعار
صد هزاران هزار استغفار
دل خرابیم از تو آبادیست
غرقِ شرکیم حضرتت هادیست
چونکه بر گنبدِ تو مینازیم
دلِ خودرا دوباره میسازیم
کوریِ چشمِ منکرانِ شما
جانِ مایی شما!به جانِ شما!
ای دو عالم فدایِ غربتتان
کم شکسته نگشته حُرمتتان
باز افتاده سینه در تب و تاب
اسمِ اعظم کجا و بزمِ شراب!!!
یک زنازاده، پست و خوار و حقیر
دست برده به قبضه ی شمشیر
ناکسی در کمالِ گمراهی
غافل از اینکه تو یَدُاللّهی
بازهم سینه را پر از تب کن
گریه از جان برایِ زینب کن
شعر از :احمد کاری