مباهله شیعه با وهابیت و اهل سنت ، مولوی ها ماموستا ها اگر جرات دارید تشریف بیارید.دفع شر جن و همزاد باطل السحر قوی و مجرب

گذاشتن لینک های وب دیگران به معنی تائیدآنها نیست کپی و انتشار مطالب با ذکرمنبع مجاز است و الا شرعاً حرام است( بجزمطالبی که درمورد حقانیت شیعه و گمراهی وهابیت و اهل سنت است )

مباهله شیعه با وهابیت و اهل سنت ، مولوی ها ماموستا ها اگر جرات دارید تشریف بیارید.دفع شر جن و همزاد باطل السحر قوی و مجرب

گذاشتن لینک های وب دیگران به معنی تائیدآنها نیست کپی و انتشار مطالب با ذکرمنبع مجاز است و الا شرعاً حرام است( بجزمطالبی که درمورد حقانیت شیعه و گمراهی وهابیت و اهل سنت است )

کرامتی از امام الرئوف

شهادت حضرت علی بن موسی الرضا امام الرئوف علیه آلاف التحیه و الثنا ر ا به امام زمان صلوات اللهعلیه و همه شما تسلیت میگم


این داستان را یکی از تجار برای یکی ازعلما تعریف کرده بود :
میگفت: من کارخانه داشتم وضع مالی خیلی خوبی داشتم تا اینکه یه دفعه اوضاع کاری بهم ریخت و ورشکست شدم و 80میلیون تومن بدهکارشدم اون زمان که میشید با یه میلیون یه خونه خرید .میگفت به حدی وضعم خراب شد که از ترس طلبکارها توخونه مخفی میشدم و جواب تلفن ها را نمیدادم هرکی هم زنگ خونه را میزد در را باز نمیکردم چون میدونستم طلبکارها هستند . میگفت هر چی هم طلا داشتند خانواده ازشون گرفتم فروختم خرج روزانه مون کردم . هیچ درامدی نداشتم دیگه . یه روزی به خانمم گفتم .اگر میتونی برو از اقوامت یه پولی بگیر تا برم زیارت امام رضا صلوات الله علیه به اقا التماس کنم مشکلم را حل کنه .میگفت او هم رفت و از خواهرش به اندازه بلیط اتوبوس رفت و برگشت از تهران به مشهدو بلعکس پول قرض کرد . من هم سوارشدم رفتم مشهد و مشرف شدم حرم زیارت کردم و گریه و التماس و عرض حاجت کردم اومد ازکفشداری کفشام را بگیرم دیدم پول بلیط برگشت به تهران که تو جیبم بود را دزدیدند و دیگه پول برگشت هم ندارم خیلی ناراحت شدم و به امام اعتراض کردم که اقا حاجتم که ندادید هیچ تازه هر چی هم پول داشتم توحرم شما ازم دزدید حالا چه خاکی به سرم بریزم میگفت همینطورناراحت و پا برهنه از حرم زدم بیرون .تو خیابونها میچرخیدم به فکرم رسید من که روم نمیشه از کسی چهره به چهره درخواست پول کنم زنگ میزنم به یه شماره ای تومشهد و میگم مشکلم را شاید یکی دلش به حالم سوخت پول بلیط را بهم داد. یه سکه تو جیبم مونده بود باهاش زنگ زدم یه شماره ای گوشی را یه اقایی برداشت منهم  گفتم بهش چه مشکلی برام پیش اومده .اون هم گفت ادرس بده الان کجایی تا بیام سراغت. ادرس دادم چیزی نگذشت یه ماشین مدل بالا اومد به اون ادرس گفت تشریف بیارید بریم خونه .ما هم رفتیم همین که درب خونه باز شد دیدم یه اقای با ذوق و شوق اومد جلو ودست انداخت گردن من و خیلی بهم احترام کرد فهمیدم او صاحب خونه است که راننده اش را فرستاده بود دنبالم . بعد رفتیم یه غذایی خوردیم و بعد بهم گفت شما چقدر بدهکاری گفتم 80 میلیون گفت چقدر نیازداری تا بتونی کارخونه را دوباره راه بندازی گفتم 200میلیون میگفت سریع 2 تا چک به این مبالغ نوشت بهم داد وگفت اون 80 میلیون که مال خودت هست نذر امام رضاست!! اون 200 تومن هم قرض بهت میدم هرموقع داشتی خورد خورد بهم پس بده اگر هم من یا شما مُردیم حلالت باشه( دیگه لازم نیست اگر من مردم به وارثم چیزی بدی). من بُهت زده شده بودم ازاین همه بخشش و سخاوت و مهربانی .
گفتم قضیه این نذر که چک 80 میلیونی دادید چیه ؟ گفت این پسرم مدتی پیش مریض شده هرجا تو ایران دکتربردیمش گفتن این زنده نمیمونه و کارش تمومه ما نمیتونیم جراحیش کنیم ببرش خارج شاید اونجاب تونن کاری کنند .من هم بچه را بردم لندن اونجا یه پرفسوری دیدش گفت باید جراحی بشه ولی امکان زنده موندش خیلی کمه امیدی بهش نیست. ما هم گفتیم دیگه جراحیش کنید . روز عمل، پرفسور بهم گفت برو به خدا یا بهر کسی که معتقدی میتونه کمک کنه بچه ات شفا پیدا کنه متوسل شو. من هم رفتم یه گوشه نشستم به امام رضا گفت اقا این بچه را شما شفا بده من هم مشکل یکی از زائرهات را برطرف میکنم در حد توانم هر چی که باشه و نامَردم اگر براش سنگ تموم نذارم .شما هم در عوض بچه ام  را شفا بده . میگفت بچه را از اتاق عمل اوردن بیرون بردن توی بخش. بعدا که دکتر معاینه کرد بهم گفت عمل خیلی خوب بوده و بچه کاملا درمان شده انگارمعجزه شده.امدیم مشهدو گذشت مدتی تا دیشب که خواب امام رضا را دیدم .اقا تو خواب بهم گفتند یادته چه عهدی با ما بستی و چه نذری کردی؟ فردا کسی را میفرستم پیشت که به نذرت عمل کنی و مشکلش را برطرف کنی. من صبح خوشحال شدم که امام برام قرار کسی را حواله کنه رفتم دفتر کارم پرسیدم کسی مراجعه نکرده با من کار داشته باشه گفتند نه ؟ به کارخانه زنگ زدم اونجا هم خبری نبود تا اینکه ظهر اومدم خونه و تو بهم تلفن کردی و من ماشین برات فرستادم .
 بعد بهم گفت ایا از من راضی هستی مشکلت را کامل برطرف کردم ؟ برات سنگ تموم گذاشتم ؟ گفتهم بله. گفت پس بیا رو کن به حرم امام رضا بگو که ازمن راضی هستی و مشکلت حل شده . من هم همین کار را کردم و بعد خداحافظی کردم و به لطف امام رضا همه مشکلاتم حل شد.