مباهله شیعه با وهابیت و اهل سنت ، مولوی ها ماموستا ها اگر جرات دارید تشریف بیارید.دفع شر جن و همزاد باطل السحر قوی و مجرب

گذاشتن لینک های وب دیگران به معنی تائیدآنها نیست کپی و انتشار مطالب با ذکرمنبع مجاز است و الا شرعاً حرام است( بجزمطالبی که درمورد حقانیت شیعه و گمراهی وهابیت و اهل سنت است )

مباهله شیعه با وهابیت و اهل سنت ، مولوی ها ماموستا ها اگر جرات دارید تشریف بیارید.دفع شر جن و همزاد باطل السحر قوی و مجرب

گذاشتن لینک های وب دیگران به معنی تائیدآنها نیست کپی و انتشار مطالب با ذکرمنبع مجاز است و الا شرعاً حرام است( بجزمطالبی که درمورد حقانیت شیعه و گمراهی وهابیت و اهل سنت است )

پاسخ به همه شبهات شهادت حضرت زهرا(سلام الله علیها)+مناظره با علمای اهل سنت در این موضوع

پاسخ به همه شبهات شهادت حضرت زهرا(سلام الله علیها)+مناظره با علمای اهل سنت در این موضوع
 
با سلام منبع مطالب زیر سایت: http://valiasr-aj.com/persian/ میباشد
بسم الله الرحمن الرحیم
 جلسه شصت و نهم  1393/12/09
 
 موضوع درس: بررسی شبهات شهادت حضرت زهرا (سلام الله علیها)
 
 اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین و هو خیر ناصر و معین الحمد لله و الصلاه علی رسول الله و علی آله آل الله لا سیما علی مولانا بقیه الله و اللعن الدائم علی اعداءهم اعداء الله الی یوم لقاء الله.
 
با توجه به اینکه ایام فاطمیه (سلام الله علیها) در پیش است و دوستان برای تبلیغ این ایام در حال آماده شدن هستند، مطالبی در این زمینه تقدیم آقایان می کنیم تا در این ایام مورد استفاده قرار بدهند.
 
در زمینه شهادت حضرت زهرا (سلام الله علیها) ما چند تا سؤال مطرح کردیم و اگر دوستان پیگیر برنامه های شبکه «ولایت» باشند، چه از طریق ماهواره، چه از طریق اینترنت، و چه از طریق تلفن همراه؛ ما با توجه به جلسات متعددی که در این زمینه داشتیم، ده سؤال را در زمینه شهادت حضرت زهرا (سلام الله علیها) مطرح کردیم و از بینندگان می خواستیم که به این سؤالات پاسخ بدهند.
 
شهادت حضرت زهرا را باید کنار بگذارید!!
 
دوستانی که برای تبلیغ این ایام اعزام می شوند، اگر این ده سؤال را البته باید تلاش بشود که در طرح این مباحث تنش بین شیعه و سنی ایجاد نشود، چون قضیه شهادت حضرت صدیقه طاهره برای خیلی از اهل سنت قابل هزم نیست. فرقی هم نمی کند طرف سنی باشد یا وهابی، همه اینها از طرح قضیه شهادت حضرت زهرا نگران و ناراحت هستند.
 
یکی از بینندگان شبکه «ولایت»، که از برادران اهل سنت مؤدب و معتدل هم هست، دو هفته پیش از کردستان تماس گرفت و بعد از تشکر و قربان صدقه رفتن برای ما، گفت من یک خواهش از شما دارم.
 
گفتم: بفرمائید.
 
گفت: شما در دعای آخر برنامه، وقتی خدا را قسم می دهید به پهلوی شکسته حضرت زهرا، قلب ما اهل سنت شکسته می شود، ما ناراحت می شویم و احساساتمان جریحه دار می شود. این کلام اهل سنت مؤدب و معتدل ماست.
 
بارها توسط برخی از روحانیون افراطی اهل سنت مثل مولوی گرگیج و عبدالحمید و...این مسئله را مطرح کرده اند که اگر جمهوری اسلامی مدعی وحدت میان شیعه و سنی هست، قضیه فاطمیه را باید تعطیل کنند!! باید حذف کنند!! شهادت حضرت زهرا را باید کنار بگذارند!! این مسئله را بارها این آقایان مطرح کرده اند.
 
شهادت حضرت زهرا سند حقانیت شیعه است
 
این سخنان در حالی است که هم مراجع و هم رهبری نظرشان بر این است که قضیه شهادت حضرت زهرا یک اصلی از اصول مذهب شیعه هست و قابل مصالحه با هیچ چیزی نیست. و هیچ منافاتی هم با مسئله «وحدت» ندارد.
 
شهادت حضرت زهرا اتفاقی است که در صدر اسلام افتاده است و سند حقانیت شیعه است و چیزی که به عنوان سند حقانیت شیعه هست مصالحه پذیر نیست و عقب نشینی نسبت به او ظلم در حق شیعه است.
 
اساسی ترین شبهه: تقویم ها قبلاً «وفات» نوشته بودند!!
 
در زمینه مسئله شهادت حضرت زهرا (سلام الله علیها) شبهات زیادی از طرف مقابل مطرح شده است، و یکی از اساسی ترین آن شبهات که امروز مطرح می کنند و دوستان هم که برای تبلیغ این ایام قصد اعزام دارند باید این شبهه را در نظر داشته باشند که قطعاً مورد سؤال قرار خواهند گرفت، این است که قضیه شهادت حضرت زهرا از کشفیات مجلس شورای اسلامی ایران است.
 
در سال 1371 با توجه به دستور آیة الله العظمی وحید خراسانی، روز شهادت حضرت زهرا را به عنوان تعطیل رسمی اعلام کردند، آقایان اهل سنت شروع کردند که بله، قبلاً در تقویم ها «وفات» می نوشتند ولی بعد از سال 71، واژه «شهادت» را به کار بردند. گویا تقویم وحی منزل است و جبرئیل آخر شب بر منجم نازل می شود و می گوید این را «وفات» بنویس، آن را «شهادت» بنویس!! به منجمین ما که وحی نمی شود، حالا به منجمین شما وحی می شود یا نه، ما خبر نداریم!
 
اولاً: تقویم نمی‌تواند ملاک صحت عقیده باشد:
 
این شبهه را ما بارها جواب دادیم و گفتیم که اولاً قبل از انقلاب هم در بعضی از این تقویم هائی که منتسب به آقای منجم زاده بود و به صورت یک دفتر بزرگ چاپ می کردند و مسائل ریزی مثل قمر در عقرب و...را مشخص کرده بود؛ در آن تقویم ها غالباً کلمه «شهادت» می نوشتند.
 
به فرض هم که در تقویم کلمه «وفات» نوشته شده باشد، برای ما که تقویم ملاک نیست. تقویم نویس ها اشتباه کردند، دیگر بالاتر از این که نیست. تقویم که نمى‌تواند ملاک درستى یا نادرستى وقایع و اعتقادات باشد.
 
ثانیاً: کلمه شهادت برای حضرت زهرا در کلام معصومین استعمال شده است:
 
ما روایت صحیح در کتاب کافی داریم از حضرت امام کاظم (سلام الله علیه) که واژه شهادت را به کار برده است:
 
«عَن أَبِی الْحَسَنِ (علیه السلام) قَالَ: إِنَّ فَاطِمَةَ (علیها السلام) صِدِّیقَةٌ شَهِیدَةٌ»
 
امام کاظم فرمودند: همانا فاطمه راستگوی شهیده است.
 
الکافی، الشیخ الکلینی، ج‏1، ص 458، ح 2
 
آقا امام کاظم (سلام الله علیه) در سال 148 هجری به امامت رسیده است و اگر چنانچه این روایت در اوایل امامت حضرت صادر شده باشد، حدود 1250 سال قبل، امام کاظم شهادت حضرت زهرا را مطرح کرده است.
 
آیا از این بهتر و واضح تر!؟ این که دیگر مربوط به سال 71 و رأی مجلس و ...که نیست. روایت کاملاً صریح و شفاف هم هست.
 
مرحوم شیخ مفید متوفای 413هجری، درکتاب فقهی خود «المقنعة» در باب زیات حضرت زهرا این چنین می‌نویسد:
 
«السلام علیک أیتها البتول الشهیدة الطاهرة»
  سلام بر تو ای بتول پاکیزه و شهیده
  المقنعة : ص 459؛ بحارالأنوار ج 97 ص 195
 
این اعلان شهادت توسط شیخ مفید، حدود هزار و اندی سال قبل است، نه سال 71.
  
«جوینی » متوفای 730 هجری، که از علمای اهل سنت، طی روایتی از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) نقل می‌کند که فرمود:
   
«تَکُونُ أَوَّلَ مَنْ یَلْحَقُنِی مِنْ أَهْلِ بَیْتِی فَتَقْدَمُ عَلَیَّ مَحْزُونَةً مَکْرُوبَةً مَغْمُومَةً مَغْصُوبَةً مَقْتُولَة»
 
فاطمه اول فردی از اهل بیت من هست که به من ملحق می‌شود او با حالت محزون و اندوه و غم در حالی که حق او به غارت رفته و خودش به شهادت رسیده، نزد من خواهد آمد.
 
فرائد السمطین  ج2، ص 34 و 35
 
آقای جوینی حدود 800 سال قبل اشاره به شهادت حضرت زهرا کرده است. کلمه «مقتوله» هم معادل کلمه «شهادت» است.
 
شخصیت ممتاز آقای «جوینی» در نزد «ذهبی»
 
آقای جوینی، استاد ذهبی است، و ذهبی هم از او تعبیر می کند به:
 
«الإمام، المحدّث، الأوحد، الأکمل، فخر الإسلام»
 
امام و پیشوا، یگانه دوران، دارای تمامی کمالات و مایه فخر اسلام
 
تذکرة الحفاظ ج 4، ص  1505- 1506، رقم 24
 
ذهبی در جای دیگر می گوید:
 
«إِذَا ثبتَتْ إِمَامَةُ الرَّجُلِ وَ فَضْلُهُ، لَمْ یَضُرَّهُ مَا قِیْلَ فِیْهِ»
 
وقتی امامت و فضیلت یک فردی ثابت بشود، تضعیف دیگران در حق او هیچ ضرری ندارد.
 
سیر اعلام النبلاء، ج8، ص 448
 
شهادت حضرت زهرا، مطلبی است که جوینی آورده است، و رد هم نکرده است، و طبق گفته ذهبی، کلام آقای جوینی چون «امام» است، مورد پذیرش است. حتی اگر روایت ضعیف هم بود باز هم با مبنای آقایان اهل سنت جور در می آمد؛ چرا که آقایان معتقدند که در مسائل تاریخی، ما به روایت ضعیف هم عمل می کنیم.
 
آقای نووی در این باره ادعای اجماع کرده و می نویسد:
 
«وَ قَدْ قَدَّمْنَا فِی مَوَاضِعَ أَنَّ أَهْلَ الْعِلْمِ مُتَّفِقُونَ عَلَى الْعَمَلِ بِالضَّعِیفِ فِی غَیْرِ الْأَحْکَامِ وَ أُصُولِ الْعَقَائِدِ»
 
در جاهای مختلف گفتم که اتفاق اهل علم بر این است که به روایت ضعیف در غیر احکام و اصول عقائد عمل می کنند.
 
المجموع نووی، ج5، ص 62
 
ما فرض می کنیم که روایت شهادت حضرت زهرا، صد در صد ضعیف است، شهادت حضرت زهرا هم که از احکام و اصول عقائد هم نیست، یک مسئله تاریخی است، طبق ادعای اجماع آقای نووی، اهل سنت به روایت ضعیف هم عمل می کنند.
 
آقای «محمد بن مفلس مقدسی» هم در این زمینه ادعای اجماع کرده است:
 
«وَ اَلَّذِی قَطَعَ بِهِ غَیْرُ وَاحِدٍ مِمَّنْ صَنَّفَ فِی عُلُومِ الْحَدِیثِ حِکَایَةً عَنْ الْعُلَمَاءِ أَنَّهُ یُعْمَلُ بِالْحَدِیثِ الضَّعِیفِ فِیمَا لَیْسَ فِیهِ تَحْلِیلٌ وَ لَا تَحْرِیمٌ»
 
بسیاری از کسانی که در زمینه علوم حدیث کتاب تألیف کرده اند، بر اساس آنچه که از علما نقل کرده اند، قطع و یقین پیدا کرده اند که به حدیث ضعیف در مسائلی که در آن حرام و حلالی نباشد، عمل می شود.
 
الآداب الشرعیة، ج2، ص 285
 
ما در خیلی از موارد برای اثبات ادعای خود، باید قرائن و شواهد را کنار هم بچینیم تا مطلب خودمان را اثبات کنیم. می گوید این روایت ضعیف است، خب بفرمائید، شما قاعده رجالی دارید که به تمام روایات ضعیف در غیر احکام و اعتقادات عمل می شود.
 
ثالثاً: واژه «وفات» با واژه «شهادت» هیچ منافاتی ندارد:
 
نکته دیگری که در زمینه استعمال واژه وفات برای حضرت زهرا وجود دارد این است که استعمال کلمه وفات با کلمه شهادت هیج منافاتی ندارد.
 
در کتب تاریخی و روایی شیعه و سنی کلمه وفات هم در مرگ طبیعى و هم در شهادت استعمال شده است:
 
الف) استعمال کلمه وفات برای امیر المؤمنین در روایات:
 
شیعه و سنی قبول دارند که حضرت امیرالمؤمنین (سلام الله علیه) به شهادت رسیده است ولی آقای «ابن ابی شیبه» متوفای 235 و احمد بن حنبل متوفای 241 از علمای بزرگ اهل سنت کلمه «وفات» را در مورد ایشان به کار برده اند:
 
«عن عمرو بن حبشی قال: خطبنا الحسن بن علی بعد وفاة علی فقال: لقد فارقکم رجل بالأمس لم یسبقه الأولون بعلم»
 
عمرو بن حبشی می گوید: حسن بن علی بعد از وفات علی برای ما خطبه خواند و گفت: دیروز مردی از شما جدا شد که هیچ یک از گذشتگان در علم بر او سبقت نگرفت.
  
  المصنف، ج 6 ص 371 و ج7، ص 476؛ فضائل الصحابة، ج 2 ص 600؛ أنساب الأشراف، بلاذری ج1 ص 383
 
آیا آقای «ابن ابی شیبه» و «احمد بن حنبل» با استعمال واژه وفات، منکر شهادت حضرت امیر می شوند!؟
 
ب) استعمال کلمه وفات برای امام حسین در روایات شیعه:
 
در مورد امام حسین (سلام الله علیه)؛ شیعه، سنی، یهودی، مسیحی و بودائی همه معتقدند که حضرت به شهادت رسیده است. با این همه، در خود کتاب های شیعه، واژه وفات برای ایشان استعمال شده است:
 
ابن قولویه متوفای 367، شیخ طوسی متوفای460، ابن شهرآشوب متوفای 588 در رابطه با  امام حسین (سلام الله علیه) نوشته اند که رسول خدا  درباره امام حسین فرمود:
 
«أَمَا إِنَّ أُمَّتِی سَتَقْتُلُهُ فَمَنْ زَارَهُ بَعْدَ وَفَاتِهِ کَتَبَ اللَّهُ لَهُ حَجَّةً مِنْ حِجَجِی‏»
 
آگاه باشید که امتم حسین را مى‌کشند، پس هر کس پس از وفاتش او را زیارت کند، خداوند ثواب یک حج از حجهاى مرا براى وى مى‌نویسد.
 
کامل الزیارات، ص 144؛ أمالی شیخ لطوسی، ص 668؛ مناقب ابن شهرآشوب، ج 3، ص 272؛ وسائل الشیعة، ج 14 ص451؛ بحار الأنوار ج 44 ص 260
 
آیا این استعمال کلمه وفات، با شهادت امام حسین منافات دارد!؟ آیا ابن قولویه و شیخ طوسی با به کار بردن واژه وفات، منکر شهادت امام حسین شدند!؟
 
ج) وفات حضرت حمزه سید الشهداء در روایات:
 
حضرت حمزه عموى پیغمبر در میان شیعه و سنى به «سید الشهداء» مشهور است،  عاصمی مکی شافعی متوفای 1111، درباره او کلمه «وفات» را به کار برده است:
 
«بعد وفاة حمزة بن عبد المطلب و رسول الله»
 
سمط النجوم العوالی فی أنباء الأوائل والتوالی، ج 1 ص 426، تحقیق: عادل أحمد عبد الموجود- علی محمد معوض، ناشر: دار الکتب العلمیة
 
د) وفات جعفر بن أبی طالب در روایات:
 
شهادت جفعر بن أبی طالب از دیدگاه شیعه و سنى قطعى است؛ اما در عین حال «ابن ابی شیبه» متوفای 235 درباره وى نیز کلمه «وفات» را به کار برده است:
 
«عن عَائِشَةَ قالت لَمَّا أَتَتْ وَفَاةُ جَعْفَرٍ عَرَفْنَا فی وَجْهِ رسول اللهِ صلى الله علیه وسلم الْحُزْنَ»
  عائشه گفته است که وقتی خبر وفات جعفر را آوردند، حزن و اندوه را در چهره پیامبر مشاهده کردیم.
 
المصنف فی الأحادیث والآثار، ج 3، ص 62 و ج 7، ص 414، تحقیق: کمال یوسف الحوت، ناشر: مکتبة الرشد - الریاض، الطبعة: الأولى، 1409هـ.
 
تمام دنیا، حتی ملائکه زمین و آسمان و أجنه، همه معتقدند که جناب جعفر طیار شهید شده است.
 
ه) وفات عمر بن الخطاب در روایات اهل سنت:
 
از اینها مهمتر، این مورد است؛ ما سؤال می کنیم که آیا خلیفه دوم وفات کرده است یا به شهادت رسیده است؟ می گویند در شهادت عمر بن خطاب شکی نیست. اهل سنت اتفاق نظر دارند که خلیفه دوم توسط ابولؤلؤ به شهادت رسیده است؛ اما در کتاب‌های خود درباره او از کلمه «وفات» استفاده کرده‌اند.
 
«بلاذرى» متوفای 279، در انساب الأشراف مى‌نویسد:
  «و خطب فاطمة بنت عمر الخطاب رضی الله تعالى عنه، بعد وفاة عمر»
 
فاطمه دختر عمر بن خطاب بعد از وفات عمر، خطبه خواند.
  أنساب الأشراف، ج2، ص 257
 
آیا بلاذری با این کلام خود، منکر شهادت خلیفه دوم است!؟
  «طبری» متوفای 310، مورخ بزرگ اهل سنت می‌نویسد
 
«و یقال: کان فتح الری قبل وفاة عمر بسنتین»
  گفته شده است که فتح شهر ری دو سال قبل از وفات عمر بوده است  
  تاریخ طبری، ج2، ص 536
 
«ابن کثیر» دمشقی سلفی متوفای 774 که یک سر و گردن هم از دیگران به وهابیت نزدیکتر است، می‌نویسد:
 
«ثم دخلت سنة ثلاث و عشرین و فیها وفاة عمر بن الخطاب»
 
سپس سال 23 قمری داخل شد و در آن سال وفات عمر بن خطاب بوده است.
  البدایة والنهایة، ج 7، ص 130؛ شرح النووی على صحیح مسلم، ج 12، ص 205؛ سیر أعلام النبلاء، ج 5، ص 132
 
و) وفات عثمان در کتب اهل سنت:
 
در مورد عثمان نه تنها معتقد هستند که شهید شده است، بلکه در رأس شهدا هم هست؛ اگر خجالت نکشند می گویند که سید الشهداء هم هست! با لب تشنه هم شهید شد!
 
ابن جوزی متوفای 597، می‌نویسد:
 
«ذکر وفاة عثمان بن عفان رضی الله عنه»
 
الثبات عند الممات، ج 1، ص 101
 
آقای «سخاوى» متوفای 902، از بزرگان اهل سنت در رابطه با عمر بن خطاب و عثمان و حضرت امیر (سلام الله علیه) می‌نویسد:
 
«وفاة عمر بن الخطاب کانت فى سنة ثلاث و عشرین، و ذلک فى آخر یوم فى ذى الحجة شهیدا. وفاة عثمان بن عفان کانت فى سنة خمس و ثلاثین و ذلک فى ذى الحجة أیضا شهیدا. وفاة على بن أبى طالب کانت فى سنة أربعین، و ذلک فى رمضان شهیدا.»
 
وفات عمر در سال 23 هـ.ق بود که در آخر ذى الحجه، شهید شد. وفات عثمان در سال 35هـ بود که در ذى الحجة همان سال شهید شد. وفات علی بن أبی طالب در سال 40هـ بود که در رمضان همان سال به شهادت رسید.
 
الغایة فی شرح الهدایة فی علم الروایة، ج1، ص 315
 
جالب است که آقای سخاوی واژه «وفات» و «شهادت» را با هم جمع کرده است. پس معلوم می شود که کلمه «وفات» با کلمه «شهادت» هیچ منافاتی ندارد. و کسانی که به استعمال کلمه وفات برای شهادت حضرت زهرا (سلام الله علیها) اشکال می کنند، معلوم است که از کتاب های خودشان و مبانی خودشان هم خبر ندارند.
 
لذا شبهه ای که امروز دارند مطرح می کنند، یک شبهه کاملاً بی اساس است و فقط برای تحریک عواطف و احساسات مردم صورت گرفته است. اتفاقاً این ها را مطرح می کنند تا آتش اختلاف شیعه و سنی را شعله ور کنند.
 
طرح و نقشه سیاستمداران آمریکائی برای مسلمین
 
سیاستمداران آمریکا گفته اند که تا می توانید بین شیعیان و اهل سنت اختلاف بیاندازید، تا مشغول یکدیگر بشوند، و از مبارزه با آمریکا و اسرائیل منصرف بشوند.
 
شما مصاحبه های سیاستمداران آمریکائی را ببینید که در فضای مجازی منتشر می شود؛ مصاحبه «هانتینگتون» را ببینید؛ مصاحبه «مایکل برانت» معاون سابق سازمان سیا را ببینید.
 
رسماً اعلام کرده است که سیاست سازمان سیا این است که بین شیعه و سنی اختلاف ایجاد بشود تا به یکدیگر مشغول شده و از مبارزه با آمریکا غافل بشوند. مبلغ 900 میلیون دلار برای ساماندهی جریانهای تخریب و نابودی تشیع اختصاص داده شده است.
 
دوستان اگر عبارت « طرح شوم علیه تشیع»، و یا عبارت « طرح سیا برای براندازی تشیع» را در اینترنت بزنند، متن مصاحبه «مایکل برانت» و اظهارات او و نقشه های سازمان سیا را علیه اسلام و تشیع خواهند دید.
 
هدف اصلی تأسیس تمام این گروهک های تروریستی داعش و النصره و... این است که شیعه و سنی را به هم مشغول کنند، درگیر یکدیگر باشند، به قتل و کشتار یکدیگر مشغول بشوند و از مبارزه با اسرائیل و آمریکا غافل بشوند. این مواضع را علنی مطرح می کنند و مخفی کاری هم نمی کنند. حتی می گویند ما برای ایجاد اختلاف بین شیعه و سنی باید کار تحقیقی انجام بدهیم.
 
تمام شبهاتی که امروز دارد بر علیه شیعه مطرح می شود، و یا احساسات اهل سنت را دارند جریحه دار می کنند، و ایجاد اختلاف می کنند، تمام اینها خواسته یا ناخواسته، پیاده کردن برنامه ها و طرح های امریکا برای نابودی اسلام است.
 
والسلام علیکم و رحمة الله
 
  
+++++ قسمت دوم ++++
 
 بسم الله الرحمن الرحیم
   جلسه هفتادم  1393/12/10
 
موضوع درس: بررسی شبهات شهادت حضرت زهرا (سلام الله علیها) (2)
 
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین و هو خیر ناصر و معین الحمد لله و الصلاه علی رسول الله و علی آله آل الله لا سیما علی مولانا بقیه الله و اللعن الدائم علی اعداءهم اعداء الله الی یوم لقاء الله
 
در جلسه گذشته بحثی را شروع کردیم پیرامون شبهات حضرت صدیقه طاهره (سلام الله علیها) و عرض کردیم که ما ده تا سؤال مطرح کردیم که بینندگان شبکه «ولایت» تماس بگیرند و درباره آنها پاسخ بدهند.
 
من فهرست این ده سؤال را اشاره می کنم و دوستان برای جواب، به سایت مؤسسه تحقیقاتی حضرت ولیعصر (عج) مراجعه کنند و جواب های مفصل را دریافت کنند. البته ما از امشب به مدت ده شب، هر شب یک سؤال را در شبکه مطرح می کنیم و پاسخ می دهیم، دوستان می توانند پیگیر باشند. البته فایل صوتی و تصویری این برنامه ها هم در کمتر از 24ساعت، هم در سایت ولیعصر و هم در سایت شبکه ولایت بارگذاری می شود که دوستانی که نمی توانند مستقیم برنامه را ببینند، استفاده کنند.
 
ده سؤال عمده پیرامون حضرت زهرا (سلام الله علیها):
 
سؤال اول: مهمترین فضیلتی که در کتب شیعه و سنی برای حضرت زهرا (سلام الله علیها) نقل شده است، چیست؟ و چرا فقط فاطمه زهرا دارای این فضائل بی نظیر شدند؟
 
مهمترین فضیلت و گل فضائل حضرت زهرا (سلام الله علیها) که حتی آن فضیلت را در وجود مقدس امیرالمؤمنین هم نمی بینیم، «بضعة النبی» بودن حضرت زهراست.
 
پیامبر اکرم (ص) در حق حضرت زهرا (س) فرمودند:
 
«فَاطِمَةُ بَضْعَةٌ مِنِّی، فَمَنْ أَغْضَبَهَا أَغْضَبَنِی»
 
فاطمه پاره تن من است، هر کس او را خشمگین سازد، مرا خشمگین نموده است.
 
صحیح بخاری، ج3، ص 1361، ح 3510
 
در این که نبی مکرم اشرف خلائق است، در نزد شیعه و سنی، هیچ شکی در آن نیست؛ حضرت پیغمبر اشرف همه انبیاء الهی، و اشرف از تمام ائمه معصومین است، یعنی در حقیقت شما اگر الله تبارک و تعالی را جدا کنید، نبی مکرم از تمام آنچه ماسوی الله هست، افضل است. برادران اهل سنت هم معتقدند که نبی مکرم افضل خلائق است. و حتی روایت «لولاک لما خلقت الأفلاک» را بیش از شیعه نقل کرده اند.
 
حضرت زهرا (سلام الله علیها) بضعه و پاره تن افضل خلائق است. آقای آلوسی تعبیر خیلی زیبائی دارد که جواب سؤال اول ما را به خوبی واضح و روشن می کند. وی در مورد فضیلت بی نظیر حضرت زهرا (سلام الله علیها) می نویسد:
 
«أن فاطمة البتول أفضل النساء المتقدمات و المتأخرات من حیث إنها بضعة رسول الله صلّى الله تعالى علیه وسلم بل و من حیثیات أخر أیضا...و هذا سائغ على القول بنبوة مریم أیضا إذ البضعیة من روح الوجود و سید کل موجود لا أراها تقابل بشیء»
 
همانا فاطمه ی بتول، افضل زنان گذشته و آینده است، از این حیث که حضرت زهرا پاره تن و پاره وجود رسول خداست، بلکه از حیث های دیگر هم افضل زنان است... حتی بنابر قول به اینکه حضرت مریم نبی باشد، باز حضرت زهرا چون بضعه پیغمبر است بر او افضلیت دارد، زیرا بضعیت از روح وجود است و من ندیدم سید یک وجودی با چیزی مقایسه بشود.
 
حضرت زهرا (سلام الله علیها) از عایشه افضل است
 
آلوسی در ادامه می نویسد:
 
«و من هنا یعلم أفضلیتها على عائشة رضی الله تعالى عنها الذاهب إلى خلافها الکثیر محتجین بقوله صلى الله تعالى علیه وسلم: «خذوا ثلثی دینکم عن الحمیراء» و قوله علیه الصلاة و السلام: «فضل عائشة على النساء کفضل الثرید على الطعام»
 
و از این بیان، افضیلت حضرت زهرا بر عائشه نیز مشخص می شود. هر چند خیلی ها خلاف این نظر را معتقد هستند و دلیل شان بر افضلیت عایشه بر حضرت زهرا را کلام پیغمبر می دانند که فرمود: دو سوم دین خود را از عایشه بگیرید. و نیز فرمود: برتری عایشه بر دیگر زنان، برتری نان تلیت شده در آبگوشت است بر دیگر غذاها
 
«و أنت تعلم ما فی هذا الاستدلال و أنه لیس بنص على أفضلیة الحمیراء على الزهراء، و أما أولاً فلأن قصارى ما فی الحدیث الأول على تقدیر ثبوته إثبات أنها عالمة إلى حیث یؤخذ منها ثلثا الدین، و هذا لا یدل على نفی العلم المماثل لعلمها عن بضعته علیه الصلاة و السلام،
 
و تو ایراد این استدلال بر برتری عایشه را می دانی، و اینکه این مطلب دلیل برتری عایشه بر حضرت زهرا نیست. زیرا نهایت چیزی که می توان گفت درباره حدیث «خذوا ثلثی دینکم عن الحمیراء» آن هم اگر صحت این حدیث ثابت بشود، این است که این حدیث بر عالم بودن عایشه دلالت می کند، به اندازه ای که بشود دو سوم دین را از او گرفت. و این بر نفی علم مشابه از حضرت زهرا دلالت نمی کند.
 
تمام دین خود را از حضرت زهرا بگیرید
 
آلوسی می گوید: اینکه پیغمبر فرمود دو سوم دین خود را از عایشه بگیرید، فضیلتی بر زهرا نیست، زیرا ایشان می دانست که دخترش مدت زیادی زنده نمی ماند، و اگر می دانست که زهرا بیشتر عمر می کند حتماً می گفت که تمام دین خود را از زهرا بگیرید:
 
و لعلمه صلى الله تعالى علیه وسلم أنها لا تبقى بعده زمنا معتدا به یمکن أخذ الدین منها فیه لم یقل فیها ذلک، و لو علم لربما قال: خذوا کل دینکم عن الزهراء»
 
در ثانی پیغمبر می دانست که حضرت زهرا بعد از خودش زمان زیادی زنده نمی ماند که ممکن باشد مردم دین خود را از او بگیرند، و اگر می دانست، چه بسا می گفت تمام دین خود را از زهرا بگیرید.
 
فاطمه زهرا سیده عترت پیامبر است
 
و عدم هذا القول فی حق من دل العقل والنقل على علمه لا یدل على مفضولیته و إلا لکانت عائشة أفضل من أبیها رضی الله تعالى عنه لأنه لم یرو عنه فی الدین إلا قلیل لقلة لبثه و کثرة غائلته بعد رسول الله صلى الله تعالى علیه وسلم»
 
و نگفتن این کلام در حق کسی که عقل و نقل دلالت بر علم او می کند دلالت بر مفضول بودنش ندارد؛ و گر نه باید عایشه از پدرش ابوبکر افضل باشد چرا که از ابوبکر، به خاطر کمتر زنده ماندن بعد از پیغمبر، احادیث دینی کمتری نقل شده است.
 
«قوله علیه الصلاة و السلام: «إنی ترکت فیکم الثقلین کتاب الله تعالى و عترتی لا یفترقان حتى یردا على الحوض» کیف لا و فاطمة رضی الله تعالى عنها سیدة تلک العترة»
 
اینکه پیغمبر فرمود: من در میان شما دو چیز گرانبها را به یادگار می گذارم کتاب خدا و عترتم و این دو از یکدیگر جدا نمی شوند تا در کنار حوض بر من وارد بشوند؛ و چگونه فاطمه افضل نسآء نباشد در حالی که فاطمه سیده آن عترت است.
  روح المعانی آلوسی، ج3، ص 155
 
ما تمام روایاتی که در مقام فضیلت حضرت صدیقه طاهره است را جمع کردیم؛ مثل این موارد که نسل پیغمبر از فاطمه است؛ نزول جبرئیل و ملائکه بر حضرت زهرا؛ آگاهی حضرت از امور غیبی؛ خلقت نوری؛ زن بی کفو و همتای هستی؛ غضب او معادل غضب پیامبر؛ روح و جان پیامبر؛ و... تمام اینها را ما به طور کلی جمع کردیم ولی بضعیت پیامبر بودن مقام و فضیلتی است که اختصاصی حضرت زهراست، و حتی حضرت امیرالمؤمنین با آن همه مقامات، بضعیت را ندارد، ائمه (علیهم السلام) این بضعیت را ندارند.
 
حضرت زهرا (سلام الله علیها) از خلفای راشدین هم برتر است
 
آقایان اهل سنت معتقدند که حضرت زهرا از عایشه و حضرت خدیجه (سلام الله علیها) و حتی از خلفای راشدین هم افضل است و این را به صراحت اعلام کرده اند.
 
آقای «صالحی شامی» به نقل از «سبکی» نقل می کند که گفته است:
  «و الذی نختاره و ندین الله تعالى به أن فاطمة أفضل، ثم خدیجة، ثم عائشة»
 
آن چیزی که ما آن را انتخاب می کنیم و خداوند متعال هم تأیید می کند این است که فاطمه برتر از خدیجه و عائشه است.
 
سبل الهدی و الرشاد، ج11، ص 161
 
«علامه مناوی» هم از «زین الدین عراقی» نقل می کند که گفته است:
 
«أن فاطمة و أخاها إبراهیم أفضل من الخلفاء الأربعة بالاتفاق»
  همانا فاطمه و برادرش ابراهیم، به اتفاق علمای دین، از خلفای چهارگانه برتر است.
 
فیض القدیر، ج4، ص 422
 
پیغمبر اکرم دست حضرت زهرا را می بوسید
  تعبیر دیگری که در منابع اهل سنت درباره حضرت زهرا وجود دارد، تعبیری است که حاکم و دیگران از عایشه نقل کرده اند که گفته است:
 
«وَ کَانَتْ إِذَا دَخَلَتْ عَلَیْهِ رَحَّبَ بِهَا، وَ قَامَ إِلَیْهَا فَأَخَذَ بِیَدِهَا فَقَبَّلَهَا وَ أَجْلَسَهَا فِی مَجْلِسِهِ»
 
هرگاه فاطمه بر پیغمبر وارد می شد، پیغمبر به او خوش آمد می گفت و به سوی او می رفت و دستش را می گرفت و می بوسید و او را در جای خود می نشاند.
 
مستدرک علی الصحیحین، حاکم نیشابوری، ج3، ص 167، ح 4732؛ معجم الأوسط طبرانی، ج4، ص 242، ح 4089؛ سنن کبری بیهقی، ج7، ص 101
 
این عمل پیغمبر را برای هیچ کس دیگری به غیر از حضرت زهرا نداریم. ما نداریم که نبی مکرم دست احدی را غیر از فاطمه زهرا (سلام الله علیها) بوسه زده باشد.
 
تعبیر آلوسی تعبیر بسیار زیبائی بود که بیان کردیم که گفت:
 
«لعلمه صلى الله تعالى علیه وسلم أنها لا تبقى بعده زمنا معتدا به یمکن أخذ الدین منها فیه لم یقل فیها ذلک، و لو علم لربما قال: خذوا کل دینکم عن الزهراء»
 
زیرا پیغمبر می دانست که حضرت زهرا بعد از خودش زمان زیادی زنده نمی ماند که ممکن باشد مردم دین خود را از او بگیرند، و اگر می دانست، چه بسا می گفت تمام دین خود را از زهرا بگیرید.
  روح المعانی آلوسی، ج3، ص 155
 
آلوسی در کنار برخی اظهار نظرها که مورد قبول ما نیست، چند مورد کلام ناب دارد، و ما هم از باب قاعده «الزام»، سخنانی که به نفع ما و در راستای اثبات مدعای ما هست را از آقای آلوسی قبول و بقیه را رد می کنیم.
 
ما با استناد به این آیه شریفه که می فرماید:
 
قُلْ فَأْتُوا بِالتَّوْراةِ فَاتْلُوها إِنْ کُنْتُمْ صادِقین
  بگو تورات را بیاورید و آن را بخوانید اگر راست می گوئید.  سوره آل عمران (3): آیه 93‏
 
مطالبی که در کتب اهل سنت هست و مربوط به حقانیت مکتب شیعه و به ضرر خودشان است را استفاده می کنیم.
 
قاعده الزام چیست؟
 
قاعده الزام می گوید: تو می روی در دادگاه می گوئی که این عبائی که بر دوش من است، مال فلانی است و عبائی که او بر تن دارد مال من است. در اینجا قاضی عبای شما را می گیرد و به او می دهد و می گوید خوش آمدید.
 
در اینجا هر چقدر داد و فریاد کنید که پس عبای مرا چرا گرفتی دادی به او، ولی عبای او را به من ندادی؛ قاضی می گوید که شما در اینجا یک اعتراف کردی و یک ادعا؛ اعتراف کردی که این عبا مال فلانی است، و اعتراف العقلاء علی انفسهم نافذ؛ اعتراف شما را قبول کردیم و عبا را دادیم به او، و اما گفتی که عبائی که در تن اوست مال شماست، این ادعاست که باید بینه و شاهد بیاوری که آن عبا مال شماست.
 
این قاعده کلی است و در تمام محکمه ها و دعاوی، و در بحث ها و مناظرات این مسئله جاری است. اگر فردی نسبت به موضوعی اعترافی دارد و نسبت به موضوعی ادعا، در اینجا ما اعترافش را قبول می کنیم ولی نسبت به ادعای او بینه می طلبیم.
 
یک اعتراف از احمد بن حنبل:
 
به عنوان نمونه آقای «احمد بن حنبل» آمده و این روایت را نقل کرده که:
 
«قِیلَ یَا رَسُولَ اللهِ، مَنْ نُؤَمِّرُ بَعْدَکَ؟ قَالَ: إِنْ تُؤَمِّرُوا أَبَابَکْرٍ، تَجِدُوهُ أَمِینًا، زَاهِدًا فِی الدُّنْیَا، رَاغِبًا فِی الْآخِرَةِ، وَ إِنْ تُؤَمِّرُوا عُمَرَ تَجِدُوهُ قَوِیًّا أَمِینًا، لَا یَخَافُ فِی اللهِ لَوْمَةَ لَائِمٍ، وَ إِنْ تُؤَمِّرُوا عَلِیًّا - وَلَا أُرَاکُمْ فَاعِلِینَ - تَجِدُوهُ هَادِیًا مَهْدِیًّا، یَأْخُذُ بِکُمُ الطَّرِیقَ الْمُسْتَقِیمَ»
 
از پیغمبر پرسیدند که بعد از تو به چه کسی اقتدا کنیم؟ فرمود اگر ابوبکر را امیر خود کنید، او را امانت دار و زاهد در دنیا و مایل به آخرت خواهید یافت، و اگر عمر را امیر خود کنید، او را انسان نیرومند و امانت دار خواهید یافت که در راه خدا از سرزنش هیچ ملامت گری نمی ترسد؛ و اگر علی را امیر خود کنید – که نمی بینم شما چنین کاری را بکنید- او را هدایت یافته هدایت گر خواهید یافت که شما را به راه مستقیم هدایت می کند.
 
مسند احمد حنبل، ج1، ص 108، ح 859
 
در این حدیث، آقای احمد حنبل یک سری فضائلی را برای خلفا بر شمرده است که یک ادعاست و باید ثابت شود، و ما ده ها دلیل بر بطلان این ادعا داریم، و در انتهای حدیث یک اعترافی کرده است که پیغمبر گفته شما علی را خلیفه نمی کنید، ما طبق قاعده الزام، این اعتراف شما را قبول می کنیم.
 
آقای آلوسی هم در اینجا و در برخی جاهای دیگر برخی تعبیرات و اعترافاتی دارد که ما آن را برای اثبات حقانیت خودمان به کار می گیریم، یک تعبیری دارد در مورد حضرت ولی عصر؛ تعبیری در مورد حضرت زهرا که بیان شد، و یکی، دو مورد هم در مورد امیرالمؤمنین تعبیر زیبائی دارد و شاید – ما نمی دانیم-  اهل بیت (علیهم السلام) به خاطر همین چند حرف، فردای قیامت دستش را بگیرند. یعنی این دستگیری، از کرم اهل بیت (علیهم السلام) هیچ مستبعد نیست.
 
سؤال دوم: علت جعل و ساختن افسانه خواستگاری علی (علیه السلام) از دختر ابوجهل چیست؟
 
الآن عمده اشکالی که در این شبکه های وهابی مطرح می کنند، مخصوصاً در ایام فاطمیه، بعد از نقل حدیث «فاطمة بضعة منی»؛ همین داستان ساختگی خواستگاری حضرت امیر از دختر ابوجهل است.
 
وقتی این حدیث بضعه را نقل می کنند، می گویند این حدیث به ضرر شما شیعه هاست، چرا که این حدیث در مذمت امیرالمؤمنین از نبی مکرم صادر شده است. شأن صدور این روایت این است که حضرت علی به خواستگاری دختر ابوجهل رفت و پیغمبر ناراحت شد و فرمود که فاطمه پاره تن من است، هر کس او را غضبناک کند مرا غضبناک کرده است.
 
الآن این مسئله یکی از اساسی ترین شبهات وهابیت است. لذا لازم است که عزیزان مفصل و خوب روی این شبهه کار بکنند. حتی می توانند این را به صورت یک مقاله در بیاورند و بعد از تعطیلی فاطمیه اول، به ما تحویل بدهند. مقاله ای که هم جواب حلی داشته باشد، هم جواب نقضی و هم جواب عاطفی داشته باشد.
 
ما باید در جواب دادن به شبهات، به گونه ای پاسخ بدهیم که عموم مردم را راضی کند و عموم مردم جواب را قبول کنند. پرداختن صرف به جواب علمی، خیلی خوشایند عموم مردم نیست و مردم خیلی، زیر بار جواب های علمی نمی روند. لذا از جواب عاطفی و عوام پسند غفلت نکنید.
 
سؤال سوم: آیا تهدید به آتش زدن خانه حضرت زهرا با سند معتبر در کتب اهل سنت آمده است یا خیر؟
 
سؤال چهارم: آیا قضیه شهادت حضرت زهرا در کلام ائمه و علمای بزرگ شیعه آمده است؟
 
سؤال پنجم: علت دفن شبانه و مخفیانه حضرت زهرا (سلام الله علیها) چه بود؟
 
این بحث، از آن بحث های خیلی جالب و یک بحث عاطفی است. گر چه برای علما، شاید خیلی اهمیت آنچنانی نداشته باشد.
 
سؤال ششم: با توجه به آیه مودت (قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبى / شوری (42) آیه 23)، وظیفه مسلمانان نسبت به حضرت زهرا (سلام الله علیها) چه بوده است؟
 
سؤال هفتم: آیا حضرت زهرا (سلام الله علیها) فرزندی به نام «محسن» داشته اند؟
  سؤال هشتم: دفاع حضرت زهرا (سلام الله علیها) از ولایت و امامت حضرت علی (علیه السلام) چگونه بوده است؟
 
سؤال نهم: نظر شما نسبت به اهانت و اتهام نفاق به حضرت زهرا (سلام الله علیها) توسط «ابن تیمیه» چیست؟
 
«بن باز» مفتی اعظم عربستان: ابن تیمیه می توانست پیغمبر باشد!!
 
این بحث نهم هم، از آن بحث ها و شبهاتی است که پدر وهابیت را در می آورد! چون اینها حاضرند در بعضی از موارد توهین به «ابوبکر» و «عمر» را بپذیرند ولی توهین به «ابن تیمیه» را حاضر نیستند بپذیرند!
 
خود «بن باز» مفتی اعظم سابق عربستان برگشت و گفت: اگر بنا بود بعد از رسول اکرم پیغمبری بیاید قطعاً آن پیغمبر، «ابن تیمیه» بود!! یعنی جایگاه ابن تیمیه در دیدگاه آقایان وهابی در این حد است.
 
سؤال دهم: آیا دلیلی بر اینکه پیامبر گرامی، «فدک» را به عنوان ملک شخصی، به حضرت زهرا (سلام الله علیها) داده باشد، وجود دارد؟
 
این سؤال دهم خیلی سؤال ظریفی است. در این سؤال سه مطلب عمده جود دارد:
  مطلب اول: آیا فدک ملک شخصی پیغمبر بوده است یا نه؟
 
مطلب دوم: آیا پیغمبر اکرم این ملک شخصی خود را به تملک صدیقه طاهره در آورد یا نه؟
 
و مطالب سوم: چرا پس از مطالبه شدید حضرت زهرا، فدک را به او بر نگرداندند؟
 
حضرت زهرا (سلام الله علیها) به عنوان ملک شخصی خود، مطالبه فدک کرده است. در روایت دارد که حضرت آمد پیش پیغمبر و حضرت رسول فدک را به ایشان بخشید:
 
«قالت فاطمة رضی الله عنها: إن رسول الله، صلی الله علیه وسلم، نحلنیها»
  فاطمه به أبوبکر گفت که پیغمبر این را به من نحله کرده و بذل کرده است.
 
معجم البلدان، یاقوت حموی، ج4، ص 238
 
ابوبکر وقتی از حضرت صدیقه طاهره شاهد طلبید، حضرت رفت و امیرالمؤمنین را آورد، ابوبکر گفت این شوهرت است و قبول نیست. رفت امام حسن و امام حسین را آورد؛ گفت اینها فرزندانت هستند و قبول نیست!
 
بار سوم رفت ام ایمن را آورد، ابوبکر گفت این زن است و شهادت یک زن قبول نیست.
 
حضرت زهرا دید که ابوبکر، امیرالمؤمنینی که در آیه مباهله نفس پیامبر خطاب شده؛ و امام حسن و امام حسینی که آیه تطهیر در شأنشان نازل شده را رد کرد، اگر چنانچه صد نفر دیگر هم بیایند و شهادت بدهند، ابوبکر زیر بار فدک نخواهد رفت.
 
حضرت از ابوبکر سؤال کرد: اگر فدک ملک من نیست، آیا ملک پیغمبر بوده یا نه؟
 
گفت: بله بوده است.
 
فرمود: خب الآن فدک به عنوان ارث به من رسیده است.
 
ابوبکر در اینجا روایت جعلی «نحن معاشر الأنبیاء لا نورث ما ترکنا صدقه» را مطرح کرد.
 
حضرت زهرا فرمود این حرف تو با آیات قرآن در تعارض است؛ آنجا که می فرماید:
 
وَ وَرِثَ سُلَیْمانُ داوُد
 
 و سلیمان وارث داود شد
 
سوره نمل(27) : آیه 16
 
یا آنجا که حضرت زکریا می فرماید:
 
وَ کانَتِ امْرَأَتی‏ عاقِراً فَهَبْ لی‏ مِنْ لَدُنْکَ وَلِیًّا یَرِثُنی‏ وَ یَرِثُ مِنْ آلِ یَعْقُوب
 
و همسرم نازا است، تو به قدرتت جانشینى به من ببخش که وارث من و آل یعقوب باشد.
 
سوره مریم(19) : آیه 5 و 6
 
حضرت زهرا این دلائل را مطرح کرد ولی ابوبکر به هیچ وجه زیر بار نرفت.
  
  چرا ابوبکر فدک را به حضرت زهرا (سلام الله علیها) برنگرداند؟
 
ما در کلمات ائمه (علیهم السلام) و در کلمات بزرگان اهل سنت، در مورد علت اینکه فدک را به حضرت زهرا بر نگرداندند، عبارات زیبائی مطرح شده است. من یک سر نخی را عرض می کنم، دوستان روی آن کار بکنند.
 
«ابن ابی الحدید» از یکی از بزرگان خودشان که در جواب علت پس ندادن فدک به خاندان پیامبر گفته است که اگر ابوبکر فدک را بر می گرداند، چون درآمد فدک معادل درآمد کل کوفه است، امیرالمؤمنین با درآمد فدک می توانست نیرو جمع کند و بر ضد حکومت ابوبکر قیام کند؛ ولی وقتی دست علی خالی باشد دیگر نمی تواند به فکر قیام باشد.
 
همچنین ابن ابی الحدید از استاد خودش نقیب نقل می کند که گفته است اگر چنانچه ابوبکر حضرت زهرا را در مورد فدک تصدیق می کرد، فردا حق خلافت را برای علی مطالبه می کرد؛ اگر در مورد فدک او را تصدیق می کرد، مجبور بود او را در خلافت هم تصدیق کند.
 
شرح نهج البلاغه ، ابن ابی الحدید : ج16، ص 2
 
 والسلام علیکم و رحمة الله
 
++++ قسمت سوم +++++
 
 بسم الله الرحمن الرحیم
 
 جلسه هفتاد و یکم  1393/12/16
 
موضوع درس: بررسی شبهات شهادت حضرت زهرا (سلام الله علیها) – (3) بررسی روایت تهدید «عمر»، به احراق خانه حضرت زهرا
 
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین و هو خیر ناصر و معین الحمد لله و الصلاه علی رسول الله و علی آله آل الله لا سیما علی مولانا بقیه الله و اللعن الدائم علی اعداءهم اعداء الله الی یوم لقاء الله.
 
بعضی از آقایان اصرار داشتند که به لحاظ اینکه ما در ایام فاطمیه هستیم و شبهات فاطمیه مرتب از شبکه های وهابی پخش می شود، ما بحث شبهات فاطمیه را که شروع کردیم، ادامه بدهیم. لذا ما تصمیم گرفتیم به چند نمونه از این شبهات اشاره کنیم و فایل این شبهات هم تکمیل شد، تقدیم شما خواهیم کرد.
 
صورت های مختلف پاسخ به یک شبهه:
 
نکته ای که من بارها به آن تأکید کردم و عزیزان باید دقت داشته باشند این است که، ما در زمینه پاسخ به شبهات، هر چه قدر پاسخگوئی ما و دفاع ما مستندتر باشد، تأثیرگذاریش هم بیشتر خواهد بود. وقتی من می خواهم به یک شبهه ای پاسخ بدهم، می توانم به چند صورت عمل کنم:
 
صورت اول: من آدرسی از کتب اهل سنت می دهم و مثلاً می گویم: صحیح بخاری، جلد فلان، صفحه فلان، همچین روایتی را دارد؛
 
صورت دوم: یک وقت دیگر می گویم: جلد فلان، صفحه فلان، شماره حدیث فلان و چاپ فلان جا؛ همین که من دو گزینه به جوابم اضافه می کنم، باعث می شود که تأثیرگذاریش در مخاطب بیشتر باشد.
 
صورت سوم: در یک صورت دیگر جواب دهی، من خود کتاب را نشان می دهم و می گویم این صحیح بخاری است، این جلد و این صفحه مورد نظر من است. قطعاً این جواب من تأثیرگذاریش از همه بیشتر است.
 
لذا ما اگر در پاسخگوئی به شبهات تلاش بکنیم که مستندتر و دقیق تر مطالب را بیان کنیم، تأثیرگذاری آن به همان اندازه بیشتر خواهد شد. استفاده از نرم افزار پاورپوینت و نشان دادن تصویر کتاب و صفحه و روایت مورد نظر؛ از مهمترین روشهای ما در پاسخگوئی به شبهات است.
 
البته این تصویر کتاب که در این فایل هم شما ملاحظه می کنید، گاهی ساعتها وقت از ما گرفته است. دوستان ما تلاش کردند، این تصاویر را از اینترنت و جاهای دیگر اسکن کردند و در این فایل قرار دادند. لذا این تصویری که شما در یک دقیقه مشاهده می کنید، محصول ساعت ها تلاش دوستان ماست.
 
در زمینه پاسخ به شبهات پیرامون شهادت حضرت زهرا (سلام الله علیها)، ما هدفمان فقط یاد گرفتن جواب نیست، بلکه هدف این است که، دوستان روش پاسخگوئی را یاد بگیرند.
 
در این فایلی که شما مشاهده می کنید، ما حتی از گزینه «تحریک عواطف» هم استفاده کرده ایم. مثلاً در کنار عبارت «تهدید به آتش زدن خانه»، با رنگ قرمز و حالت شعله آتش را نشان دادیم که در حال سوختن است. این مسئله، ضمن تأثیرگذاری در روح و روان مخاطب، احساسات او را نیز تحریک می کند.
 
جهت اطلاعات بیشتر در موضوع شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها به لینکهای ذیل مراجعه فرمایید:
http://www.velayattv.com/fa/page.php?bank=archive&id=244
 
http://www.velayattv.com/fa/page.php?bank=archive&id=234
 
http://www.velayattv.com/fa/page.php?bank=archive&id=215
 
  
تهدید به آتش زدن خانه حضرت فاطمه در کتب اهل سنت:
 
تهدید به احراق بیت فاطمه به نقل طبری:
 
«حدثنا ابن حُمَیْدٍ قال حدثنا جَرِیْر عن مُغَیْرَة عن زِیَادِ بن کُلَیْبٍ قَالَ: أَتَى عُمَرُ بْنُ الْخَطَّابِ مَنْزِلَ عَلِیٍّ وَ فِیهِ طَلْحَةُ وَ الزُّبَیْرُ وَ رِجَالٌ مِنَ الْمُهَاجِرِینَ فَقَالَ وَ اللَّهِ لأُحْرِقَنَّ عَلَیْکُمْ أَوْ لَتَخْرُجُنَّ إِلَى الْبَیْعَةِ فَخَرَجَ عَلَیْهِ الزُّبَیْرُ مُصْلِتاً بِالسَّیْفِ فَعَثَرَ فَسَقَطَ السَّیْفُ مِنْ یَدِهِ فَوَثَبُوا عَلَیْهِ فَأَخَذُوه‏.»
 
عمر بن خطاب به خانه على آمد در حالى که گروهى از مهاجران در آن‌ جا گرد آمده بودند. به آنان گفت: به خدا سوگند خانه را به آتش مى‌کشم؛ مگر اینکه براى بیعت بیرون بیایید. زبیر درحالى که شمشیر کشیده بود از خانه بیرون آمد، ناگهان پاى او لغزید و شمشیر از دستش افتاد، در این موقع دیگران هجوم آوردند و شمشیر را از دست او گرفتند.
 
تاریخ الطبرى، ج2،‌ ص443، ط: مؤسسة الأعلمی للمطبوعات - بیروت - لبنان.
 
بررسی سند روایت:
  «مُحمّد بن حُمِید»:
  این راوی معرکه آراء است. بین علمای اهل سنت اختلاف هست که محمد بن حمید ثقه هست یا نیست. «عثمان الخمیس» و دکتر «سالوس» و دیگران آمدند و این روایت را به خاطر «محمد بن حمید» تضعیف کردند.
 
نظر «ناصرالدین البانی»:
 
جناب «ناصرالدین البانی» که از او به بخاری دوران تعبیر می شود، در کتاب «سلسلة الأحادیث الصحیحة» روایتی را نقل می کند – که البته آن روایت به بحث ما ارتباطی ندارد -  و می گوید در اسنادش «محمد بن حمید» است که ثقه است:
 
«و فی إسناد البزار، محمد بن حمید الرازی و هو ثقة و فیه خلاف»
  در اسناد بزار، محمد بن حمید رازی وجود دارد که ثقه است، البته در محمد بن حمید اختلاف است.
 
سلسلة الأحادیث الصحیحة، محمد ناصر الدین، بن الحاج نوح بن نجاتی بن آدم، الأشقودری الألبانی (المتوفى: 1420هـ) الناشر: مکتبة المعارف للنشر والتوزیع، الریاض الطبعة: الأولى، (لمکتبة المعارف)، ج3، ص 225
 
همین کلام البانی برای ما کفایت می کند. اگر چه البانی می گوید در محمد بن حمید خلاف هم هست، و بعضی ها توثیقش نکردند، ولی همین که می گوید در این راوی اختلاف هست و بعد نظر خودش را می دهد و می گوید که ثقه است، برای ما کافی است.
 
مفصل ترین کتاب رجالی اهل سنت:
 
«تهذیب الکمال» مزی، کتابی با 35 جلد، مفصل ترین کتاب رجالی اهل سنت است. این کتاب توسط «ابن حجر عسقلانی» خلاصه شده است با نام «تهذیب التهذیب»، و همین تهذیب التهذیب را ابن حجر خلاصه کرده با نام «تقریب التهذیب».
 
من در میان اهل سنت، کتابی به تفصیلی «تهذیب الکمال» ندیدم. جناب مزی در این کتاب، وقتی اسم راوی را آورده، اولاً: مشایخ راوی را استقصاء کرده است. ثانیاً: تلامیذ راوی را نیز استقصاء کرده است و این منحصر به فرد است.
 
ما به غیر از «تهذیب الکمال مزی»، کتاب رجالی دیگری نداریم که بیاید در ضمن ذکر نام راوی، «روی عن»، و «روی عنه» آن را استقصاء کرده باشد. یعنی همان کاری را کرده است که حضرت آیة الله العظمی خوئی در «معجم الرجال» انجام داده است.
 
جناب مزی که متوفی 742 هجری هست، در «تهذیب الکمال»، وقتی اسم راوی را آورده، آمده تمام اقوال بزرگان در مورد آن راوی را نیز ذکر کرده است. چه مدح و چه ذم. همه را آورده است. یعنی شما کمتر راوی را پیدا می کنید که «مزی» آن را ذکر نکرده باشد.
 
چهار عالم برتر اهل سنت:
 
«مزی» جزء همان چهار نفری است که اهل سنت عیال کناره سفره علمی آنها هستند. «یوسف بن الزکی المزی»، «شمس الدین ذهبی»، «ابن حجر عسقلانی» و «زین الدین عراقی»، همان چهار نفر عالم برتر اهل سنت هستند.
 
نظر «مزی» در مورد «محمد بن حُمید»:
 
«حَدَّثَنَا مهران، قال: سَمعتُ أبا زُرعة یقول: مَن فاته ابن حُمید یَحتاج أن یَنزل فی عَشرة آلاف حدیث»
 
مهران می گوید از ابوزرعه شنیدم که می گفت اگر کسی به روایات ابن حمید عمل نکند، لازم می آید که ده هزار روایت را کنار بگذارد.
  تهذیب الکمال، ج 25، ص 100
 
«ابوزرعه» از بنیانگذاران علم رجال اهل سنت است که در عصر «بخاری» و «مسلم»، زندگی می کرده است.
 
«مزی» در صفحه بعد از « أَبوبکر بن أَبی خیثمة » نقل می کند که می گوید:
 
«سئل یحیى بْن مَعِین عَن مُحَمَّد بْن حمید الرَّازِی فَقَالَ: ثقة»
 
از یحیی بن معین در مورد محمد بن حمید سؤال شد، گفت: ثقه است.
   تهذیب الکمال، ج 25، ص 101
 
و همچنین از «علی بن الحسین بن الجنید» نقل می کند که می گوید:
  «سمعت یحیى ابن مَعِین یقول: ابن حمید ثقة»
 
از یحیی بن معین شنیدم که می گفت: ابن حمید مورد وثوق است.
  تهذیب الکمال، ج 25، ص 101
 
«یحیى بن أحمد بن زیاد» نیز می گوید:
  «ذُکر مُحَمَّد بن حمید عند یحیى بن مَعِین فقال: لیس به بأس»
 
در حضور یحیی بن معین، اسم محمد بن حمید به میان آمد که او گفت: در محمد بن حمید اشکالی نیست.
 
تهذیب الکمال، ج 25، ص 102
 
در اینجا سه نفر از «یحیی بن معین» نقل کرده اند که «محمد بن حمید» ثقه است؛ و «یحیی بن معین» از شاخصین و از بنیانگذاران علم رجال اهل سنت است. اهل سنت مثل او را ندارند، و قول او در علم رجال منحصر به فرد است.
 
در ادامه «جعفر بن أَبی عثمان الطیالسی» نیز می گوید که ابن حمید ثقه است.
  «مزی» در ادامه، می نویسد:
 
« قال یعقوب بن شَیْبَة السدوسی مُحَمَّد بن حمید الرازی کثیر المناکیر»
  یعقوب بن شیبه گفته است که محمد بن حمید احادیث منکر زیاد نقل کرد است.
 
و قَال البُخارِیُّ: حدیثه فی نظر.
  بخاری گفته است که در حدیث ابن حمید اشکال هست.
 
وَ قَال النَّسَائی: لیس بثقة.
  نسائی گفته است که محمد بن حمید ثقه نیست.
 
وَ قَال إبراهیم بن یعقوب الجوزجانی: ردئ المذهب غیر ثقة.
 
ابراهیم جوزجانی گفته است که محمد بن حمید دارای مذهب پست بوده و ثقه نیست.
 
تهذیب الکمال، ج 25، ص 102
 
شما می بینید از یک طرف سه نفر از «یحیی بن معین» نقل می کنند که «محمد بن حمید» ثقه است؛ از این طرف
 
یک قاعده مهم رجالی: راه حل در مورد راویان مُختَلفٌ فِیه:
 
ما خیلی از روات اهل سنت را داریم که وضعیت ثقه و غیر ثقه بودنشان به این صورت است. یعنی عده ای او را توثیق کرده اند و عده ای تضعیف. شما کمتر راوی را پیدا می کنید که توثیقش اتفاقی باشد، یا تضعیفش اتفاقی باشد. غالب روات اهل سنت این مشکل را دارند. در این گونه موارد ما دو راه حل داریم؛ البته این راه حل ها را شما در کتابهای رجالی نمی یابید، بلکه ما در لابلای بحث ها و مناظرات این مطالب را صید می کنیم:
 
1-    بررسی جایگاه علمی توثیق کننده و تضعیف کنند راوی:
 
همان گونه که گفتیم، «محمد بن حمید» را شخصیتی مثل «یحیی بن معین» توثیق کرده بود. کسی که «نووی»، که معروف به «مفتی الأمة» هست، متوفی 676 هجری، همان سالی که «محقق صاحب شرایع» از دنیا رفت؛ از یحیی بن معین به «امام هذا الشأن»، یاد می کند:
 
«یَحْیَى بْنِ مَعِینٍ إمَامِ هَذَا الشَّأْنِ»
 
یحیی بن معین پیشوای علم رجال است.
 
 المجموع، نووی، ج1، ص 172
 
«بدر الدین عینی» در «عمدة القاری» یک روایتی را نقل می کند و می گوید فلان راوی این روایت را «بخاری» و دیگران، تضعیف کرده اند، ولی «یحیی بن معین» او را توثیق کرده است؛ و توثیق یحیی بن معین برای ما کافی است:
 
«فَهَذَا ابْن معِین إِمَام هَذَا الشَّأْن وَ کفى بِهِ حجَّة فِی توثیقه إِیَّاه»
 
این یحیی بن معین است که پیشوای علم رجال است و توثیق او فلان راوی را، برای ما کفایت می کند.
 
عمدة القاری شرح صحیح البخاری، ج7، ص 11
 
این دو عبارت در مورد «یحیی بن معین»، در خیلی از جاها به دردمان می خورد. بدرالدین عینی می گوید: با وجود اینکه «بخاری» فلان راوی را تضعیف کرده است، ولی چون یحیی بن معین امام علم رجال است، به عنوان حجت برای ما کافی است. دیگران گرچه فلان راوی را تضعیف کرده اند، ولی آنها از نظر اعتبار به درجه اعتبار یحیی بن معین نمی رسند.
 
این یک راه حل است؛ یعنی بررسی شخصیت توثیق کننده، مسئله را حل می کند و وضعیت راوی را از بلاتکلیفی در می آورد. «محمد بن حمید»، هم توثیق دارد، و هم تضعیف؛ ولی چون یحیی بن معین او را توثیق کرده، کفى بِهِ حجَّة فِی توثیقه إِیَّاه.
 
2-    روایت از درجه «صحیح» به درجه «حسن» تنزل بکند.
  دومین راه حل در مورد روایاتی که راوی مختلف فیه دارد، و عده ای او را توثیق کرده و عده ای دیگر تضعیف کرده اند؛ راه حلی است که «ابن حجر عسقلانی» بیان کرده است. وی در مورد فردی به نام « قَزَعَةُ بن سُوید» می گوید:
 
«قَالَ أَحْمَدُ بْنُ حَنْبَلٍ مُضْطَرِبُ الْحَدِیثِ وَقَالَ ابْنُ حِبَّانَ کَانَ کَثِیرَ الْخَطَاءِ... فَقَالَ عَبَّاسٌ الدُّورِیُّ عَنْهُ ضَعِیفٌ وَ قَالَ عُثْمَانُ الدَّارِمِیُّ عَنْهُ ثِقَةٌ وَ قَالَ أَبُو حَاتِمٍ مَحَلُّهُ الصِّدْقُ ... وَ قَالَ الْعِجْلِیُّ لَا بَأْسَ بِهِ...»
 
ابن حجر، ابتدا نظرات مختلف را در توثیق و تضعیف راوی مطرح می کند، سپس در جمع بندی این نظرات متفاوت در مورد راوی؛ جمع بندی می کند و می گوید:
 
«فَالْحَاصِلُ مِنْ کَلامِ هَؤُلاءِ الأَئِّمَةِ فِیهِ أَنَّ حَدِیثَهُ فِی مَرْتَبَةِ الْحَسَنِ»
 
نتیجه سخن این بزرگان و پیشوایان در مورد قَزَعَةُ بن سُوید این است که حدیث او در مرتبه حسن قرار می گیرد.
 
القول المسدد فی الذب عن المسند للإمام أحمد، بن حجر العسقلانی، ج1، ص 30؛ الناشر: مکتبة ابن تیمیة – القاهرة، الطبعة: الأولى، 1401
 
روایت «حسن» در مقام احتجاج، مثل روایت «صحیح» است
 
پس اگر یک راوی را کسی توثیق کرد، و دیگری تضعیف کرد، حاصل روایت او این است که روایتش می شود «حسن». آقایان هم اعلام کرده اند که روایت «حسن»، به منزله روایت «صحیح» است و هیچ فرقی نمی کند.
 
«نووى» مى‌نویسد:
  «الحسن کالصحیح فی الاحتجاج به و إن کان دونه فی القوة؛ و لهذا أدرجته طائفة فی نوع الصحیح»
 
روایت «حسن» در احتجاج همانند روایت صحیح است؛ اگرچه از نظر قوت از او پایین‌تر است، به همین خاطر طایفه‌اى این روایت را در زمره روایات حسن آورده‌اند.»
 
نووی، یحیی بن شرف، «التقریب»: ج1، ص2
 
و ابن تیمیه مى‌نویسد:
 
النوع الثانی. الحسن و هو فی الاحتجاج به کالصحیح عند الجمهور»
 
نوع دوم از روایات، روایت «حسن» است. از دیدگاه جمهور علما، این روایت در احتجاج همانند روایت صحیح است.»
 
ابن تیمیه، أحمد بن عبد الحلیم، «الباعث الحثیث شرح إختصار علوم الحدیث»: ج1، ص129
  «ابن حجر عسقلانی» همچنین در کتاب «تهذیب التهذیب» بعد از نقل اقوال علما در توثیق و همچنین تضعیف یک راوی، در نهایت می گوید:
 
«إلّا أنّه مُختلفٌ فیه فَحدیثُهُ حَسنٌ»
 
علماء در مورد این راوی اختلاف کرده اند، بعضی توثیق و بعضی دیگر تضعیف کرده اند، بنابراین روایتش حسن است.
 
تهذیب التهذیب، ج 5، ص 228
 
«ابن حجر» در حالی می گوید «فَحدیثُهُ حَسنٌ» که در ادامه در مورد راوی مُختلفٌ فیه، که حکم به حسن بودن روایتش کرد، می گوید:
 
«و قال ابن حبان منکر الحدیث... کان یضع الحدیث»
  ابن حبان گفته است که او منکرالحدیث است... حدیث جعل می کرده است.
 
تهذیب التهذیب، ج 5، ص 228
 
بدترین تضعیف در مورد یک راوی، اتهام جعل حدیث است. یک وقت در مورد یک راوی می گویند کذاب و دروغگو است، آن بحث دیگری است، هرچند کذاب بودن یک راوی نیز از الفاظ تند تضعیف است، ولی وقتی در مورد یک راوی گفته شد «فلان یضع الحدیث»؛ یعنی روایت این راوی دیگر هیچ ارزشی ندارد، چون حدیث جعل می کرده است.
 
«ابن حجر» در اینجا با اینکه در مورد فلان راوی می گوید «کان یضع الحدیث»، ولی در جمع بندی می گوید: «إلّا أنّه مُختلفٌ فیه فَحدیثُهُ حَسنٌ»
 
«ذهبی» هم تعبیر مشابه «ابن حجر» را در مورد «عبد الله بن محمد بن عقیل» دارد، وی نیز ابتدا نظرات علما را مطرح می کند و می گوید:
 
«قال ابن خزیمة: لا أحتج به ؛ و قال الترمذی: صدوق... و قال ابن حبان: ردئ الحفظ، یجئ بالحدیث على غیر سننه»
 
ابن خزیمه گفته است که به حدیث ابن عقیل نمی شود احتجاج کرد، ترمذی گفته است که وی راستگو است... ابن حبان گفته است که وی دارای حافظه ضعیفی بوده است، و حدیث را بر خلاف راه و روشش بیان می کرد.
 
در آخر نتیجه می گیرد و می گوید:
 
«قلت: حدیثه فی مرتبة الحسن»
  من می گویم: حدیث عبدالله بن محمد بن عقیل در مرتبه حسن است.
 
میزان الاعتدال، ج4، ص175 و176
 
با توجه به این مطالب «ابن حجر» و «ذهبی»، راوی مورد بحث ما، «محمد بن حمید»، که «کان یضع الحدیث» و تعابیری از این دست در موردش نیامده است که این همه در موردش سر و صدا به راه انداخته اند و  گفته اند که روایت «ابن حمید» ضعیف است.
 
نه تنها روایت ابن حمید ضعیف نیست، بلکه ما از دو راه آمدیم و روایت محمد بن حمید را تصحیح کردیم، یا حداقل تحسین کردیم.
 
قاعده دیگر رجالی: هر منکر الحدیثی ضعیف نیست!
 
نکته مهمی که باید به آن اشاره کنیم این است که در عبارات «مزی» در «تهذیب الکمال» در مورد «محمد بن حمید» داشتیم که گفته بود:
 
« قال یعقوب بن شَیْبَة السدوسی مُحَمَّد بن حمید الرازی کثیر المناکیر»
 
یعقوب بن شیبه گفته است که محمد بن حمید احادیث منکر زیاد نقل کرد است.
 
تهذیب الکمال، ج 25، ص 102
 
در جواب این اشکال باید جواب «ذهبی» را مطرح کنیم که گفته است:
 
«ما کل مَن رَوى المَناکیر یُضَعّف»
 
هر کسی که روایت منکر را نقل می کند، ضعیف نیست.
 
میزان الاعتدال، ج1، ص 259
 
«ابن حجر عسقلانی» بالاتر از کلام «ذهبی» می گوید:
 
«فَلو کان کُلّ مَن رَوى شَیئاَ مُنکراً استَحق اَن یُذکر فی الضُعفاء لَما سَلُم مِن المُحدثین أحَد»
 
اگر بنا باشد هر راوی که روایت منکر نقل کرده است، اسمش در زمره راویان ضعیف قرار بگیرد، هیچ کسی از محدثین سالم نخواهند ماند.
 
لسان المیزان، ابن حجر عسقلانی، ج2، ص 307
 
به قول شاعر: «گر قصد شود که مست گیرند؛ در میان روات هر آنچه هست گیرند.»
 
اینها فت و فون هایی است ما در اثر مطالعه و تحقیق این مطالب را پیدا کردیم که در موارد حساس بسیار به کار می آید.
 
اینها جزء فت و فون هایی است که در مناظرات وقتی طرف قصد تخریب روایتی را دارد، وقتی یکی از اینها را برای او مطرح کنید، مبهوت می ماند.
 
طرف نیم ساعت مقدمه می چیند که این روایت ضعیف است، چرا؟ چون در مورد فلان راوی داریم که: «روی المناکیر»! شما وقتی عبارت «ذهبی» و یا «ابن حجر» را برایش مطرح کردی، طرف مات و مبهوت می ماند.
 
شیعه بودن راوی، گناهی نابخشودنی!
 
نکته مهم دیگر در مورد «محمد بن حمید»، عبارتی بود که «مزی»، از جوزجانی نقل کرده بود:
 
وَ قَال إبراهیم بن یعقوب الجوزجانی: ردئ المذهب غیر ثقة.
 
ابراهیم جوزجانی گفته است که محمد بن حمید دارای مذهب پست بوده و ثقه نیست.
 
تهذیب الکمال، ج 25، ص 102
 
این کلام جوزجانی، یک خطی است برای ما؛ معمولاً اینها می آیند یک راوی را به خاطر مذهبش، روایتش را رد می کنند.
 
عبارت «ردئ المذهب» فقط در مورد راوی شیعه است و در مورد راوی غیر شیعه از این تعابیر ندارند. در مورد «خوارج» از این تعابیر استفاده نمی کنند.
 
نقل روایت «بخاری» از خوارج!
 
جالب است که «بخاری» از «عِمرانِ بن حَطّان» که «ابن ملجم»، قاتل امیرالمؤمنین را مدح کرده است، روایت نقل کرده است! در مورد «حَریض بن عُثمان» که روزی صد و چهل بار امیرالمؤمنین را سب و لعن می کرده، در موردش می گویند: ثِقةٌ ثِقةٌ؛
 
ولی اگر فردی متهم به تشیع شد، می شود «ردئ المذهب»، «منکر الحدیث»؛ هزار و یک عیب و ایراد، و در آخر هم در بعضی جاها، «کذابٌ» و «وَضّاعٌ» را هم به او می چسبانند.
 
جالب است که خود «ابراهیم بن یعقوب جوزجانی»، جزء «خوارج» است، جزء «نواصب» است؛ وقتی می آید و می گوید فلانی ردئ المذهب، یعنی در ولایت علی بن ابی طالب پابرجاست، یعنی در مذهب شیعه آدم قوی و توانمند است. لذا وقتی امثال جوزجانی، روایت «محمد بن حمید» را به خاطر مذهبش تضعیف می کند، اتفاقاً این از نشانه های توثیق راوی است نه تضعیف راوی.
 
کلام «البانی» در مورد «تضعیف یک راوی به خاطر مذهب»
 
ما بحث مفصلی داشتیم در مورد «تضعیف یک راوی به خاطر مذهب»، و آقای «البانی» هم تعبیر زیبائی در این زمینه دارد و می گوید:
 
«فإن قال قائل: راوی هذا الشاهد شیعی،... أفلا یعتبر ذلک طعنا فی الحدیث و علة فیه؟!»
 
اگر کسی بگوید که راوی این روایت شیعه مذهب است،...آیا شیعه بودن راوی یک روایت موجب طعن در روایت و از بین رفت آن نمی شود؟
 
«فأقول: کلا لأن العبرة فی روایة الحدیث إنما هو الصدق و الحفظ، و أما المذهب فهو بینه و بین ربه، فهو حسیبه»
 
من می گویم که هرگز این گونه نیست؛ زیرا آنچه که در نقل یک حدیث معتبر است، صداقت و حفظ روایت است و مذهب مسئله ای است بین خود راوی و خدای خود، خداوند حسابگر او خواهد بود.
 
«و لذلک نجد صاحبی الصحیحین و غیرهما قد أخرجوا لکثیر من الثقات المخالفین کالخوارج و الشیعة و غیرهم»
 
به همین خاطر ما می بینیم که بخاری و مسلم در صحیح خودشان، و دیگر کتب، از خیلی از راویان ثقه ی مخالف مذهب ما، مثل خوارج و شیعه و دیگران روایت نقل کرده اند.
 
سلسلة الأحادیث الصحیحة، ج 5، ص262؛لمؤلف: أبو عبد الرحمن محمد ناصر الدین، بن الحاج الألبانی (المتوفى: 1420هـ) الناشر: مکتبة المعارف للنشر والتوزیع، الریاض الطبعة: الأولى، (لمکتبة المعارف)
 
کلام «ذهبی» در مورد آثار کنار گذاشتن روایت راوی شیعه مذهب
 
«شمس الدین ذهبی» در جواب یک اشکال مبنی بر توثیق «ابان بن تغلب» از ناحیه بزرگان علم رجال اهل سنت با وجود شیعه بودن او؛ می گوید:
 
«فهذا کثیر فی التابعین و تابعیهم مع الدین و الورع و الصدق فلو رد حدیث هؤلاء لذهب جملة من الآثار النبویة، و هذه مفسدة بینة»
 
بسیاری از تابعین و اتباع تابعین شیعه بودند و دین و پرهیزگاری و صداقت داشتند، پس اگر احادیث اینها به خاطر شیعه بودنشان رد بشود، مقدار قابل توجهی از آثار پیغمبر از بین خواهد رفت و این مفسده آشکاری است.
 
ذهبی، محمّد بن احمد (م 746)، میزان الاعتدال فی نقد الرجال، ج1، ص 5 تحقیق: بجاوی علی محمّد، دارالمعرفة للطباعة و النشر، بیروت، چاپ اوّل، 1382 هـ.ق.
 
و السلام علیکم و رحمة الله
  
 
++++ قسمت چهارم ++++
 
 
 بسم الله الرحمن الرحیم
   
جلسه هفتاد و دوم  1393/12/17
 
موضوع درس: بررسی شبهات شهادت حضرت زهرا (سلام الله علیها) (4) – اثبات صحت سند روایت تهدید به احراق خانه حضرت زهرا
 
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین و هو خیر ناصر و معین الحمد لله و الصلاه علی رسول الله و علی آله آل الله لا سیما علی مولانا بقیه الله و اللعن الدائم علی اعداءهم اعداء الله الی یوم لقاء الله
 
 
بحث ما در رابطه با مسئله آتش زدن خانه حضرت زهرا (سلام الله علیها) بود و شبهه ای که در مورد یکی از راویان این حدیث به نام «محمد بن حمید» مطرح کرده بودند که دیروز مفصل در مورد او صحبت کردیم.
 
شیطنتی جدید از وهابی ها:
 
به قول شاعر که می گوید: هر دم از این باغ بری می رسد، تازه تر از تازه تری می رسد؛ دیشب در یکی از این شبکه های وهابی، یک کلیپی از «سید محمد حسین فضل الله» پخش می کردند که در نماز جمعه بیروت و در حضور انبوه جمعیت، قضیه هجوم به خانه حضرت زهرا را زیر سؤال برده بود. شکستن پهلو، حمله، شهادت و تمام آنچه را که مربوط به داستان شهادت حضرت زهرا می شود را ایشان منکر می شود؛
 
حالا این کلیپ را از کجا آورده بودند، جای بحث دارد. ما البته عبارات ایشان را قبلاً شنیده بودیم، ولی فیلم صحبت ایشان را ندیده بودیم که دیشب دیدیم، یکی از این شبکه وهابی، مرتب داشت پخش می کرد. ما به حول و قوه الهی بنا هست که امشب جواب این را در شبکه ولایت بدهیم.
 
البته همان زمان هم مراجع معظم ما مثل آیة الله العظمی فاضل لنکرانی، آقا شیخ جواد تبریزی، آقای وحید و... در برابر «سید محمد حسین فضل الله» بیانیه دادند و اعلام کردند که - قریب به این عبارت - ایشان ضال و مُضِل است.
 
آقای «بشیر نجفی» از مراجع نجف در مورد «سید محمد حسین فضل الله» گفته بود که وی مستحق لعنت است! البته ایشان در جواب سؤالی در مورد عبارتی از نهج البلاغه که سائل خواسته بود عدم عصمت امیرالمؤمنین را اثبات کند، گفته بود که همچین فردی «یَستَحِقُ الَّلعنَة»
 
ما معتقدیم که شبهات پیرامون شهادت حضرت زهرا (سلام الله علیها) را دوستان باید خوب و عالی کار بکنند. و امروز یک تکلیف است برای همه ما.
 
در مباحث علمی نباید ما کوتاهی کنیم و در مقابل مخالف هم نباید کوتاه بیائیم. ما باید سطح معلومات مردم، به خصوص جوانان خودمان را بالا ببریم تا در مقابل انبوه هجمه های مخالفین خودمان، مقاوم و محکم باشند.
 
سه شاخص اصلی در مسیر دفاع از مکتب اهل بیت(علیهم السلام):
 
مسیر کار ما هم مشخص است. من قبلاً این سه شاخص را عرض کرده ام، که در مسیر دفاع از مکتب اهل بیت (علیهم السلام) ما سه شاخص داریم: «تبیین»، «دفاع»، «حمله».
 
تبیین و بیان مبانی اعتقادی شیعه با دلیل؛ پاسخ مستدل و مستند به شبهات؛ و هجمه و حمله مؤدبانه به طرف مقابل. این سه، شاخص ما هست در مسیر کار دفاع از مکتب تشیع و اهل بیت (علیهم السلام).
 
مروری بر مباحث جلسه گذشته:
 
دیروز ما روایتی را از تاریخ طبری نقل کردیم که گفته بود:
 
«حدثنا ابن حُمَیْدٍ قال حدثنا جَرِیْر عن مُغَیْرَة عن زِیَادِ بن کُلَیْبٍ قَالَ: أَتَى عُمَرُ بْنُ الْخَطَّابِ مَنْزِلَ عَلِیٍّ وَ فِیهِ طَلْحَةُ وَ الزُّبَیْرُ وَ رِجَالٌ مِنَ الْمُهَاجِرِینَ فَقَالَ وَ اللَّهِ لأُحْرِقَنَّ عَلَیْکُمْ أَوْ لَتَخْرُجُنَّ إِلَى الْبَیْعَةِ فَخَرَجَ عَلَیْهِ الزُّبَیْرُ مُصْلِتاً بِالسَّیْفِ فَعَثَرَ فَسَقَطَ السَّیْفُ مِنْ یَدِهِ فَوَثَبُوا عَلَیْهِ فَأَخَذُوه‏.»
 
عمر بن خطاب به خانه على آمد، در حالى که گروهى از مهاجران در آن‌ جا گرد آمده بودند. به آنان گفت: به خدا سوگند خانه را به آتش مى‌کشم؛ مگر اینکه براى بیعت بیرون بیایید. زبیر درحالى که شمشیر کشیده بود از خانه بیرون آمد، ناگهان پاى او لغزید و شمشیر از دستش افتاد، در این موقع دیگران هجوم آوردند و شمشیر را از دست او گرفتند.
 
تاریخ الطبرى، ج2،‌ ص443، ط: مؤسسة الأعلمی للمطبوعات - بیروت - لبنان.
 
در بررسی سند روایت، دیروز ما «محمد بن حمید» را از کتاب «تهذیب الکمال مزی»، که قوی ترین و منحصر به فرد ترین کتاب رجالی اهل سنت هست و وقتی اسم راوی را می آورد، نام تلامیذ و مشایخش را نیز ذکر می کند؛ مطرح کردیم و گفتیم که آقایان درباره او اختلاف نظر دارند. بعضی ها مثل «یحیی بن معین» معتقد بودند که او ثقه است، و برخی دیگر مثل «بخاری» و «نسائی» معتقد به ضعف او بودند.
 
یک راه حل رجالی مشکل گشا:
 
درباره راه حل اینگونه روایات که راوی مُختلفٌ فیه دارد، ما دو راهکار رجالی را دیروز ارائه کردیم و گفتیم که یا شخصیت توثیق کننده و یا تضعیف کننده راوی را بررسی می کنیم تا ببینیم در چه سطحی است؛ که در مورد «یحیی بن معین» که «محمد بن حمید» را توثیق کرده بود، از «بدرالدین عینی» نقل کردیم که گفته بود:
 
«فَهَذَا ابْن معِین إِمَام هَذَا الشَّأْن وَ کفى بِهِ حجَّة فِی توثیقه إِیَّاه»
  این یحیی بن معین است که پیشوای علم رجال است و توثیق او فلان راوی را، برای ما کفایت می کند.
 
عمدة القاری شرح صحیح البخاری، ج7، ص 11
 
و یا اینکه راهکار «ابن حجر عسقلانی» را اعمال می کنیم که در مورد یک روایت که راوی مختلف فیه دارد، می گوید:
 
«فَالْحَاصِلُ مِنْ کَلامِ هَؤُلاءِ الأَئِّمَةِ فِیهِ أَنَّ حَدِیثَهُ فِی مَرْتَبَةِ الْحَسَنِ»
  نتیجه سخن این بزرگان و پیشوایان در مورد قَزَعَةُ بن سُوید این است که حدیث او در مرتبه حسن قرار می گیرد.
 
القول المسدد فی الذب عن المسند للإمام أحمد، بن حجر العسقلانی، ج1، ص 30؛ الناشر: مکتبة ابن تیمیة – القاهرة، الطبعة: الأولى، 1401
 
«ذهبی» هم تعبیر مشابه «ابن حجر» را دارد، وی در مورد «عبد الله بن محمد بن عقیل» ابتدا نظرات علما را مطرح می کند و می گوید:
  «قال ابن خزیمة: لا أحتج به ؛ و قال الترمذی: صدوق... و قال ابن حبان: ردئ الحفظ، یجئ بالحدیث على غیر سننه»
 
ابن خزیمه گفته است که به حدیث ابن عقیل نمی شود احتجاج کرد، ترمذی گفته است که وی راستگو است...ابن حبان گفته است که وی دارای حافظه ضعیفی بوده است، و حدیث را بر خلاف راه و روشش بیان می کرد.
 
در آخر نتیجه می گیرد و می گوید:
 
«قلت: حدیثه فی مرتبة الحسن»
 
من می گویم: حدیث عبدالله بن محمد بن عقیل در مرتبه حسن است.
  میزان الاعتدال، ج4، ص175 و176
  «حدیث حسن» در مقام احتجاج، مثل «حدیث صحیح» است:
  در مورد روایت حسن هم گفتیم که «حدیث حسن» از نظر آقایان فرقی با «حدیث صحیح» ندارد و قابل احتجاج است. و حتی «ابن تیمیه» ادعای اجماع می کند و می گوید:
 
النوع الثانی. الحسن و هو فی الاحتجاج به کالصحیح عند الجمهور»
  نوع دوم از روایات، روایت «حسن» است. از دیدگاه جمهور علما، این روایت در احتجاج همانند روایت صحیح است.»
  ابن تیمیه، أحمد بن عبد الحلیم، «الباعث الحثیث شرح إختصار علوم الحدیث»: ج1، ص129
 
جلال الدین سیوطى هم مى‌گوید:
  «ثم الحسن کالصحیح فی الاحتجاج به و إن کان دونه فی القوة و لهذا أدرجته طائفة فی نوع الصحیح العدل»
 
روایت حسن همانند روایت صحیح است در احتجاج؛ اگر چه از نظر قوت از او پایین‌تر است؛ به همین خاطر طایفه‌اى آن را نوعى از انواع روایت صحیح شمرده‌اند.
  تدریب الراوی، سیوطی، ج1، ص 160
 
«جمال الدین قاسمی» که از علمای بزرگ اهل سنت و از متأخرین و متوفی 1332 هجری هست، کتابی دارد به نام «قواعد التحدیث من فنون مصطلح الحدیث» که الآن در دانشگاه ها تدریس می شود، کتاب خوبی است و دوستان اگر حوصله داشته باشند و مطالعه بکنند، مفید است. من معتقد هستم که این کتاب از کتاب «اصول الحدیث و مصطلحه» دکتر صبحی صالح، خیلی قوی تر است.
 
آقای «جمال الدین قاسمی» می نویسد:
  «قال الأئمة الحسن کالصحیح فی الاحتجاح به و إن کان دونه فی القوة و لهذا أدرجه طائفة من نوع الصحیح کالحاکم و ابن حبان و ابن خزیمة»
 
امامان و عالمان پیشوای علم رجال گفته اند که حدیث حسن در مقام احتجاج مثل حدیث صحیح است، اگرچه در قوت در مرتبه پائین تری از حدیث صحیح قرار دارد، به همین خاطر عده ای از علماء، مثل حاکم و ابن حبان و ابن خزیمه، حدیث حسن را نوعی از حدیث صحیح قلمداد کرده اند.
 
قواعد التحدیث من فنون مصطلح الحدیث، ج1، ص 106
  آقای «نووی» که از او به «مفتی الأمه» تعبیر می کنند نیز می گوید:
 
«الحسن کالصحیح فی الاحتجاج به و إن کان دونه فی القوة؛ و لهذا أدرجته طائفة فی نوع الصحیح»
 
روایت «حسن» در احتجاج همانند روایت صحیح است؛ اگرچه از نظر قوت از او پایین‌تر است، به همین خاطر طایفه‌اى این روایت را در زمره روایات حسن آورده‌اند.»
 
نووی، یحیی بن شرف، «التقریب و التیسیر»: ج1، ص2
  البته ایشان در ادامه نکته جالبی را هم مطرح می کند و می گوید:
  «و أما قول الترمذی و غیره: حدیث حسن صحیح، فمعناه روی بإسنادین، أحدهما یقتضی الصحة، و الآخر الحسن»
 
و اما قول ترمذی و دیگران که می گویند فلان روایت حدیث حسن صحیح است، معنایش این است که این روایت با دو سند نقل شده است که یکی از سندها اقتضای صحت حدیث را دارد و دیگری اقتضای حسن را دارد.
 
نووی، یحیی بن شرف، «التقریب و التیسیر»: ج1، ص2
 
البته به کلام ایشان عده ای اشکال کرده و آن را قبول نکردند، بنده هم سخن ایشان را قبول ندارم، زیرا «ترمذی» بعضی مواقع روایتی را نقل می کند و می گوید: «حدیث حسن صحیح غریب»؛ و «غریب» یعنی منحصر به فرد؛ ولی در هر صورت در بعضی مواقع که ما بخواهیم این وهابی ها را در مناظرات بایکوت کنیم، سخن خوبی است.
 
این چند مورد قواعد رجالی را دوستان در ذهن داشته باشند که در خیلی جاها به کارمان می آید. در حد تیشه ماله بنایی است در دست محقق. من توصیه می کنم حتماً این مطالب را برای کار تدریس خودتان، از کامپیوتر و پاورپوینت استفاده کنید و همچنین صفحات کتاب را نشان بدهید. این کار به مراتب «اوقع فی النفوس» است.
 
خاطره ای از تأثیرگذاری نشان دادن متن روایت:
  به عنوان نمونه عرض کنم که چند وقت پیش دوستان ما در شبکه، حدیث «انت خلیفتی فی کل مؤمن من بعدی» را که «السنة ابن ابی عاصم» با تحقیق دکتر ناصرالدین البانی نقل کرده است که پیامبر به امیرالمؤمنین فرمود:
 
« وَ أَنْتَ خَلِیفَتِی فِی کُلِّ مُؤْمِنٍ مِنْ بَعْدِی»
 
و تو خلیفه و جانشین بعد از من هستی برای تمامی مؤمنین
  السنة، ابن ابی عاصم، ج2، ص 565، ح 1188
 
می فرماید: «خلیفتی»؛ تو خلیفه من هستی؛ «فی کل مؤمن»؛ همه مؤمنین را شامل می شود و استثنا بردار هم نیست؛ «من بعدی»؛ بعد از وفات من.
 
خودش هم می گوید: اسناده حسن؛ همین که می گوید اسناده حسن؛ ما هم می گوئیم که الحسن کالصحیح فی الإحتجاج.
  وقتی دوستان ما این روایت را در شبکه با تصویر کتاب نشان داده بودند، یکی از علمای بزرگ «سنندج» پیامک زده بود به شبکه و گفته بود که:
 
«من فلانی هستم از علمای اهل سنت سنندج، همان کسی که همیشه با شبکه تماس می گیرم و با کارشناسان برنامه جدل می کنم، ولی دیشب وقتی روایت «انت خلیفتی فی کل مؤمن من بعدی» را نشان دادند و در شبکه وصال هم صحت روایت را قبول کردند، من به خلافت بلافصل امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب یقین پیدا کردم.»
 
شما ببینید وقتی یک مطلب، دقیق و مستند که مطرح می شود، یک عالمی که مثلاً پنجاه سال مبلغ یک تفکر است را، به زانو در می آورد. یک وقت یک عوامی می آید و تغییر عقیده می دهد، هر چند آن هم مهم است و یک عوام هم، به این سادگی تغییر عقیده نمی دهد، ولی یک دفعه این است که یک عالم آن هم کسی که وقتی با شبکه تماس می گیرد، دوستان ما در شبکه می شناسند، واقعاً عالم است، و مسلط به بحث است و می آید یک همچین اعترافی می کند.
 
لذا وقتی بنده توصیه می کنم که نشان دادن تصویر کتاب، اوقع فی النفوس است، چه بسا یک مطلبی را شما می گوئید، و آدرس هم می دهید ولی طرف با خودش می گوید که دارد دروغ می گوید؛ ولی وقتی کتاب را نشان بدهید، دیگر راه فرار ندارد.
 
خاطره ای از استبصار یک زوج سنی با کنار گذاشتن تعصبات مذهبی:
  یک وقت، یک بنده خدائی از «سقز» زنگ زد به شبکه و گفت:
  «فلانی ما پیگیر برنامه های شما بودیم، من فوق لیسانس مدیریت دارم، خانمم فوق لیسانس فلان دارد، بحث های شما را می دیدیم و می خندیدیم (ما در آن زمان در شبکه سلام، آنهم به صورت تلفنی بودیم و فقط آدرس می دادیم و رد می شدیم)؛ من به خانمم می گفتم این علمای شیعه چه قدر دلشان را خوش کرده اند به این حرفهای دروغ و افسانه و...
 
یک روزی خانمم به من گفت که چند تا از این آدرس هائی که آقای قزوینی می دهد را یادداشت کن، ما برویم ببینیم، دروغش را اثبات کنیم، بعد برویم تماس بگیریم و بگوئیم که این حرف هائی که زدید را ما رفتیم دیدیم دروغ بود.
 
ایشان می گفت:
 
اصلاً در مخیله ما نمی گنجید که این روایتهائی که در حقانیت مذهب شیعه هست، در کتاب های ما اهل سنت وجود داشته باشد، ما تعدادی کتاب تهیه کردیم و یا رفتیم کتابخانه مرکزی سقز و... هر آدرسی را که یادداشت کرده بودیم رفتیم و دیدیم درست است، آدرس اول دیدیم درست است، آدرس دوم درست است، آدرس سوم...
 
سه ماه تمام کار ما این بود که شما که صحبت می کردید، ما آدرس ها را یادداشت می کردیم و می رفتیم کتابخانه بررسی می کردیم. ما به این نتیجه رسیدیم که مذهب شیعه، مذهب حق است، و لذا مذهبمان را تغییر دادیم.
 
من که الآن زنگ زدم، احتیاج مالی هم ندارم، من کارخانه دارم و وضعیت مالی خوبی دارم، فقط یک خواهش از شما دارم، من اسمم همنام یکی از خلفاست، می خواستم از دفتر یکی از مراجع تقلید به اداره ثبت احوال استان کردستان نامه بنویسند، اسم من را در شناسنامه عوض کنند و نام اهل بیت را بر من بگذارند.»
 
من گفتم که متأسفانه این یک قلم جنس در عطاری مراجع پیدا نمی شود، نه بخواهید و نه کسی این نامه را می نویسد. بعد ما راهنمائی اش کردیم که اگر کسی بخواهد یک همچین کاری بکند چکار باید بکند.
 
البته این قانون کلی ثبت احوال است که اگر اسمی در جامعه مستهجن شمرده شود، ثبت احوال موظف هست که عوض کند ولی اسامی خلفاء در استانهایی مثل کردستان مستهجن نیستند، ولی وقتی این آقا هجرت بکند به تهران، یا شیراز، یا تبریز، در آنجا به راحتی می تواند این اسامی را عوض کند، چون در آنجاها این اسامی غیر مقبول است، البته نمی گوئیم مستهجن است.
 
لذا ما باید بتوانیم در برنامه های خودمان بروز باشیم، یعنی برنامه های ما باید منطبق با پیشرفت علم باشد. چون مخالفین ما این کارها را دارند انجام می دهند. شما ببینید الآن در شبکه های ماهواره ای وهابی ها، چه عربی و چه فارسی، اینها یاد گرفته اند، وقتی می خواهند مطلبی را بگویند، سریع می روند و پی دی اف کتاب های ما را مثل بحار و من لایحضر و... می آورند و از روی پی دی اف کتابها، مطالب را می خوانند.
 
برگردیم به بحث خودمان...
  بررسی سایر روات حدیث تهدید به آتش زدن خانه
 
در روایتی که مورد بحث ما بود، «محمد بن حمید» را که معرکه آراء بود، بحث کردیم و ثابت کردیم که مشکلی ندارد، مابقی روات نیز هیچ مشکلی ندارند و ثقه هستند.
 
«مُغیرة بن مَقسم» دیگر راوی این روایت است که «مزی» در موردش دارد که:
 
«المغیرة بن مقسم الضبی أبو هشام الکوفی الفقیه... کان مغیرة من أفقههم... ما رأیت أحدًا أفقه من مغیرة... قَال العجلی: مغیرة ثقة فقیه الحدیث»
 
مغیرة بن مقسم کوفی است و فقیه است...مغیره از فقیه ترین فقهاست... من فقیه تر از مغیره ندیدم ... عجلی گفته است که مغیره ثقه است و در حدیث فقیه است.
 
تهذیب الکمال مزی، ج 28، ص 397 - 400
  «زیاد بن کلیب»
 
مزی در مورد وی می نویسد:
 
«زیاد بن کلیب، التمیمی... قال أحمد بن عَبد الله العِجْلِیّ: کان ثقة فی الحدیث، وَ قَال أبو حاتم: صالح، من قدماء أصحاب إبراهیم... وَ قَال النَّسَائی : ثقة... وَ قَال ابن حبان : کان من الحفاظ المتقنین... روى له مسلم، و أبو داود، و التِّرْمِذِیّ، و النَّسَائی»
 
عجلی گفته است که در حدیث ثقه است. ابوحاتم گفته است که آدم صالحی است و از اصحاب قدیمی ابراهیم است... نسائی گفته او ثقه هست و ابن حبان گفته که زیاد بن کلیب ازحفاظ پایدار است... مسلم و ابوداود و ترمذی و نسائی از او روایت نقل کرده اند.
 
تهذیب الکمال مزی، ج 9، ص504 – 506
 
پس بنابراین، این روایت که بیانگر هجوم به خانه حضرت زهرا  و تهدید به آتش زدن خانه حضرت است، از حیث سند هیچ مشکلی ندارد و صحیح است، و اگر بگوئیم که «محمد بن حمید» مختلف فیه است لااقل می توانیم بگوئیم که حدیث حسن است. هر چند توثیق «محمد بن حمید» توسط «البانی» ما را کفایت می کند:
 
«و فی إسناد البزار، محمد بن حمید الرازی و هو ثقة و فیه خلاف»
  در اسناد بزار، محمد بن حمید رازی وجود دارد که ثقه است، البته در محمد بن حمید اختلاف است.
 
سلسلة الأحادیث الصحیحة، محمد ناصر الدین، بن الحاج نوح بن نجاتی بن آدم، الأشقودری الألبانی (المتوفى: 1420هـ) الناشر: مکتبة المعارف للنشر والتوزیع، الریاض الطبعة: الأولى، (لمکتبة المعارف)، ج3، ص 225
 
بررسی فقه الحدیثی روایت تهدید به آتش زدن خانه
 
این از حیث سند روایت که بیان شد. اما در مورد «فقه الحدیث» این روایت هم، من چند نکته را خدمت شما عرض می کنم.
 
در روایت خواندیم که خلیفه دوم گفته بود که:
 
«وَ اللَّهِ لأُحْرِقَنَّ عَلَیْکُمْ أَوْ لَتَخْرُجُنَّ إِلَى الْبَیْعَةِ...»
 
به خدا سوگند خانه را به آتش مى‌کشم؛ مگر اینکه براى بیعت بیرون بیایید.
 
تاریخ الطبرى، ج2،‌ ص443، ط: مؤسسة الأعلمی للمطبوعات - بیروت - لبنان.
 
اما اینکه بیعت نکردند کاملاً واضح و روشن است. «صحیح بخاری» نقل می کند که حضرت امیرالمؤمنین تا شش ماه با اینها بیعت نکرد:
 
فَهَجَرَتْهُ فَلَمْ تُکَلِّمْهُ حَتَّى تُوُفِّیَتْ، وَ عَاشَتْ بَعْدَ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ سِتَّةَ أَشْهُرٍ... فَلَمَّا تُوُفِّیَتِ اسْتَنْکَرَ عَلِیٌّ وُجُوهَ النَّاسِ...وَ لَمْ یَکُنْ یُبَایِعُ تِلْکَ الأَشْهُرَ»
 
فاطمه با ابوبکر قهر کرد و با او سخن نگفت تا اینکه از دنیا رفت و بعد از پیامبر شش ماه زنده بود ... وقتی فاطمه از دنیا رفت علی از مردم کناره گیری کرد و در آن شش ماه با ابوبکر بیعت نکرد.
 
صحیح بخاری، ج 4، ص 1549، ح 3998 (نرم افزار جامع الکبیر)
 
امیرالمؤمنین که برای بیعت نرفتند، آقای خلیفه هم که قسم می خورد؛ حال از دو حال خارج نیست، که آقای خلیفه یا به قسمی که خورده عمل کرده است، یا نه، حنث قسم کرده است!
 
اگر آمده و خانه را به آتش کشیده – همانطور که در منابع شیعه آمده است- ثابت می شود به اینکه هم تهدید به آتش زدن بوده و هم عملاً آتش زدن خانه صورت گرفته است؛ و اگر نه، آتش نزده است، خب کسی که قسم می خورد و حنث قسم می کند، باید کفاره بدهد؛ ما از آقایان اهل سنت می پرسیم آیا شما دلیل دارید که «عمر بن خطاب» برای شکستن قسم خود کفاره داده باشد!؟
 
خلیفه دوم در «حدیبیه» یک مطلبی را گفت:
 
«فقال عمر بن الخطاب رضوان اللّه علیه و اللّه ما شککت منذ أسلمت إلاّ یومئذ»
 
عمر بن خطاب گفت به خدا قسم بعد از مسلمان شدنم هرگز مثل آنچه در حدیبیه گذشت، در نبوت پیامبر شک نکردم.
 
صحیح ابن حبان، ج 11،‌ ص224
 
خودش بعدها می گفت که من به خاطر این حرفی که فلان روز زدم، مرتب کفاره می دادم:
 
«ثُمَّ قال عُمَرُ ما زِلْتُ أَصُومُ وَ أَتَصَدَّقُ وَ أُصَلِّى و اعتق مِنَ الذی صَنَعْتُ مَخَافَةَ کلامی الذی تَکَلَّمْتُ بِهِ یَوْمَئِذٍ»
 
سپس عمر گفت: من از ترس حرفی که در حدیبیه زدم، مدام روزه می گیرم و صدقه می دهم و نماز می خوانم و بنده آزاد می کنم.
 
مسند أحمد بن حنبل، ج 4، ص 325، ح 18152
 
معلوم می شود که آقای «عمر»، آدم مقیدی بوده است!! که اگر کار خلافی می کرده، کفاره اش را می پرداخته است.
 
در اینجا که قسم خورده به آتش زدن خانه حضرت زهرا ، و به قول شما آتش نزده، آیا حنث قسم کره یا نکرده است؟
 
آیا برای این شکستن این قسم کفاره داده، یا نداده است!؟
 
والسلام علیکم و رحمة الله
 
 
این هم لینک مناظره مهم در این رابطه :
 
مناظره استاد حسینی قزوینی با مولوی عبدالمجید مرادزهی پیرامون شهادت حضرت زهرا (سلام الله علیها)
 
ترجمه فارسی مناظرات استاد حسینی قزوینی در شبکه المستقله پیرامون شهادت حضرت زهرا (سلام الله علیها)
 
مناظرات الدکتورالحسینی القزوینی فی قناة المستقلة حول روایات الهجوم الی بیت فاطمه (سلام الله علیها)
 
 
پاسخ به همه شبهات شهادت حضرت زهرا(سلام الله علیها)+مناظره با اهل سنت در این موضوع

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.