الأنوار العلویة - الشیخ جعفر النقدی - الصفحة ١٢٩.
کپی و انتشار این مطلب به هر شکل مجاز است حتی بدون ذکر منبع. پس خود را خادم امیرالمومنین کنید و این مطلب را منتشر کنید تامیتونید
++++
#خطبه_نورانیه حضرت حبل الله القوی امیرالمومنین جل الشانه صلوات الله علیه
_______________________________
یا
سَلْمانُ وَ یا جُنْدَبُ قالا لَبَّیْکَ یا اَخا رَسُولِ اللّه قالَ علیه
السلام مَنْ لا یَصْلَحُ لِحَمْلِ صَحیفَةٍ یُؤَدِّیها عَنْ رَسُولِ اللّه
صلى الله علیه و آله کَیْفَ یَصْلَحُ لِـلاْمامَةِ؟یا سَلْمانُ وَ یا
جُنْدَبُ فَاَنَا وَ رَسُولُ اللّه کُنّا نُورا واحِدا صارَ رَسُولُ اللّه
صلى الله علیه و آله مُحَمَّدًا الْمُصْطَفى وَ صِرْتُ اَنَا وَصِیَّهُ
الْمُرْتَضى وَ صارَ مَحَمَّدٌ النّاطِقَ وَ صِرْتُ اَنَا الصّامِتَ وَ
اِنَّهُ لابُدَّ فى کُلِّ عَصْرٍ مِنَ الاْعْصارِ اَنْ یَکُونَ فیهِ ناطِقٌ
وَ صامِتٌ،
یَا سَلْمَانُ صَارَ مُحَمَّدٌ الْمُنْذِرَ وَ صِرْتُ أَنَا
الْهَادِیَ وَ ذَلِکَ قَوْلُهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِنَّما أَنْتَ مُنْذِرٌ وَ
لِکُلِّ قَوْمٍ هادٍ فَرَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله الْمُنْذِرُ
وَ أَنَا الْهَادِی.
اى سلمان و اى جندب!(منظور ابوذر است) عرض کردند: بلى اى برادر
رسول خدا. فرمود: کسى که براى حمل نوشته اى از جانب رسول خدا صلاحیت ندارد،
چگونه براى پیشوایى مردم صلاحیت خواهد داشت؟
اى سلمان و اى جندب! من و
رسول خدا نور واحدى بودیم سپس او محمّد مصطفى شد و من وصىّ او مرتضى شدم.
محمّد صلى الله علیه و آله ناطق شد و من ساکت و خاموش . به این ترتیب در هر
عصرى یکى باید گویا باشد و دیگرى ساکت.
اى سلمان، محمّد صلى الله علیه
وآله بیم دهنده شد و من هدایت کننده و این همان فرموده ى خداوند عزّوجلّ
است «[اى پیامبر] تو بیم دهنده اى و هر قومى را هدایتگرى است» لذا رسول خدا
صلى الله علیه و آله بیم دهنده و من هدایت کننده ام.
_______________________________
مشارق الانوار ص یکصد شصتم
بحار الانوار ج بیست ششم ص هفتم
القطره احمد مستنبط
المناقب محمد بن علی علوی
کانال اسرار آل محمد صلی الله علیه
#کلام_نور
#اذان_بگو
دوستان و محبین اهل بیت علیهم السلام با صدای بلند اذان بگید که بیماری سراغ شما نیاد و از شما دفع بشود
قَالَ
حَدَّثَنِی هِشَامُ بْنُ إِبْرَاهِیمَ : أَنَّهُ شَکَا إِلَى أَبِی
الْحَسَنِ الرِّضَا عَلَیْهِ السَّلاَمُ سُقْمَهُ وَ أَنَّهُ لاَ
یُولَدُ لَهُ وَلَدٌ فَأَمَرَهُ أَنْ یَرْفَعَ صَوْتَهُ بِالْأَذَانِ
فِی مَنْزِلِهِ قَالَ فَفَعَلْتُ فَأَذْهَبَ اللَّهُ عَنِّی سُقْمِی
وَ کَثُرَ وُلْدِی قَالَ مُحَمَّدُ بْنُ رَاشِدٍ وَ کُنْتُ دَائِمَ
الْعِلَّةِ مَا أَنْفَکُّ مِنْهَا فِی نَفْسِی وَ جَمَاعَةِ خَدَمِی وَ
عِیَالِی فَلَمَّا سَمِعْتُ ذَلِکَ مِنْ هِشَامٍ عَمِلْتُ بِهِ
فَأَذْهَبَ اللَّهُ عَنِّی وَ عَنْ عِیَالِیَ الْعِلَلَ .
محمّد
بن راشد می گوید: هشام بن ابراهیم به من گفت: من از بیماری خود و اینکه
صاحب فرزند نمی گردم به امام رضا علیه السلام شِکوه کردم.
امام رضا علیه السلام به من فرمود: در منزل- با صدای بلند- اذان بگو.
هشام
بن ابراهیم می گوید: من پس از آنکه این کار را انجام دادم. خدای متعال مرا
از بیماری شفا داده و فرزندان زیادی به من کرامت فرمود.
سپس محمّد بن راشد می گوید: من نیز همیشه درگیر بیماری و مریضی بودم.
و کسانی که با من در خانه زندگی می کردند نیز بیمار و مریض بودند. بگونه ای که من تنها می ماندم و شخصی نبود که به من خدمت کند.
هنگامیکه این حدیث را از هشام شنیدم. به کاری که امام علیه السلام فرموده بود پرداختم.
پس آنگاه خداوند عزّوجلّ بیماریها را ازمن وخانواده ام دور ساخت- والحمدللَّه-
کافی ج3 ص 308 منبع: mobahele.blogsky.com
مرد شعبده باز یا ساحری را از #هند آورده بودند که کارهای خارقالعاده انجام می داد.
متوکل که دوست داشت #امام_هادی علیه السلام را خجالت زده کند،
به شعبده باز گفت:«اگر علی بن محمد را سرافکنده کنی هزار دینار خالص به تو میدهم.»
شعبده باز گفت:«دستور بده نان های سبک و نازکی بپزند و در سفره بگذارند و مرا کنار او جای بده.»
سفره گسترده شد. شعبدهباز کنار پشتیای که عکس شیری بر آن نقش بسته بود نشست.
هنگام
غذا امام هادی علیه السلام دست برد که نانی بردارد اما با شعبده آن شخص،
نان از زمین به هوا بلند شد. بار دیگر امام خواست نان دیگری بردارد که آن
نان هم از سفره بلند شد و همه حضار در مجلس خندیدند.
در این هنگام امام
هادی علیه السلام دست خویش را به پشتی زد و به نقش شیر روی پشتی
فرمود:«این مرد را بگیر.» در همان لحظه نقش شیر به صورت شیر درنده ای زنده
شد و بیرون پرید و آن مرد را بلعید، آنگاه باز سر جای خودش قرار گرفت و
مثل سابق به صورت نقشی درآمد.
همگان متحیر شدند. امام هادی علیه السلام
برخاست تا از مجلس خارج شود. متوکل گفت:«درخواست می کنم بنشینید، و این
مرد را دوباره برگردانید.»
امام فرمود:
«سوگند به خدا دیگر او را نمیبینی، آیا میخواستی دشمنان خدا را بر #اولیاء خدا مسلط می کنی؟»
و از مجلس متوکل خارج شد و از آن مرد شعبده باز دیگر اثری دیده نشد.
منبع: #بحارالانوار، ج 50، ص 146، شماره 30
امراض و بیماریهای شدیده همه مخلوقات خدا هستند که مامور به اطاعت و امر و
نهی از حضرت حجت عج هستند، که با استغاثه به حضرتش از شیعیان و محبین او
دفع میشوند:
امر و نهی سیدالشهدا علیه السلام به (تب) + و به سخن در آمدن مخلوقات از جمله بیماریها و اظهار عجز در برابر ولایت تکوینی معصوم:
امراض و گرفتاریهای جسمانی شیعیان حضرت غائب عج سبب پاکی ابدان، کفار
ذنوب، محو گناهان از نامه اعمال و ترفیع درجات آنها در برزخ و قیامت و آخرت
است:
آقا خویی به سند صحیح در معجم رجال الحدیث نقل میفرماید:
کشی میگوید: در کتاب محمد بن شاذان بن نعیم به دستخط خودش دیدم که میگوید:
حمران بن أعین میگوید: امام صادق علیه السلام فرمودند:
عبد الله بن شداد از شیعیان امیرالمؤمنین علیه السلام به شدت مریض شد و تب کرد،
پس امام حسین علیه السلام او را عیادت کرد، و تا سیدالشهدا علیه السلام وارد منزل او شد تب از جسم او خارج شد، و در دم بهبود یافت
پس حضرت فرمود:
والله ما خلق الله شیئا إلا وقد أمره بالطاعة لنا یا کناسة:
ترجمه:
به خدا قسم،
خداوند هیچ مخلوقی را خداوند خلق نکرده است الا اینکه به او امر کرده است که مطیع امر و نهی ما باشد ای تب!
فإذا نحن نسمع الصوت ولا نرى الشخص یقول: لبیک:
ترجمه: پس ما صدایی را میشنیدم اما شخصی را نمیدیدم که میگفت: لبیک لبیک!!
سپس امام حسین علیه السلام خطاب به آن بیماری فرمود:
ألیس أمیر المؤمنین علیه السلام أمرک ألا تقربی إلا عدوا أو مذنبا لکی تکونی کفارة لذنوبه فما بال هذا:
ترجمه:
آیا امیرالمؤمنین علیه السلام به تو دستور نداده بود که هرگز به خلقی از
مخلوقات خداوند نزدیک نشوی الا اینکه دشمن ما اهل بیت علیهم السلام و یا
مومن گناهکاری باشد که کفاره گناهان او باشی
معجم رجال الحدیث - السید الخوئی - ج ١١ - الصفحة ٢٣٢.
العوالم ، الإمام الحسین (ع) - الشیخ عبد الله البحرانی - الصفحة ٤٨.
مدینة المعاجز - السید هاشم البحرانی - ج ٣ - الصفحة ٤٩٩.
بحار الأنوار - العلامة المجلسی - ج ٤٤ - الصفحة ١٨٣.
مناقب آل أبی طالب - ابن شهر آشوب - ج ٣ - الصفحة ٢١٠.
اختیار معرفة الرجال - الشیخ الطوسی - ج ١ - الصفحة ٢٩٩.
مستدرکات علم رجال الحدیث - ج ٥ - الصفحة ٣٤.