شعر روضه حضرت زهرا سلام الله علیها
هجوم به بیت وحی
خیر با اولاد شر درگیر شد
آه با سیل شرر درگیر شد
کم کم آوردند هیزم پشت در
خانه با موج خطر درگیر شد
ساقه ی گل زیر پا افتاد، آه
یاس حیدر با تبر درگیر شد
آتش بیداد بالا رفت و بعد
شعله ها با موی سر درگیر شد
بازویش با ضربه ی های پشتِ هم
سینه اش با میخ در درگیر شد
ناگهان مادر زمین افتاد و بعد
ناله هایش با جگر درگیر شد
راه بند آمد، نمی دانم چه شد
صد نفر با یک نفر درگیر شد
کوچه من را تا دل گودال برد
لشکری با یک نفر درگیر شد
شمر آمد در میان قتلگاه
دست او با موی سر درگیر شد
خنجری با حنجری درگیر شد
خواهری بالای مقتل پیر شد
منبع: http://beithayesookhte.blogfa.com
شعر روضه حضرت زهرا, اشعار روضه حضرت زهرا, شعر روضه فاطمیه, اشعار روضه فاطمیه
نور و کوثر نمی فهمیم ما
قدر را آخر نمی فهمیم ما
قدر زهرا را فقط حیدر شناخت
یاس پرپر را نمی فهمیم ما
ما فقط گریه بلد هستیم و بس
روضه ی در را نمی فهمیم ما
درد زهرا که فقط محسن نبود
درد مادر را نمی فهمیم ما
فضه می داند چه شد در آن میان
حرف معجر را نمی فهمیم ما
پیش چشم شوهرش او را زدند
داغ حیدر را نمی فهمیم ما
زخم ابرو را نمی دانیم ما
درد آن سر را نمی فهمیم ما
ناتوان در بین بستر نیمه جان
زخم بستر را نمی فهمیم ما
خانه ی بی مادر و بی تکیه گاه
رنج دختر را نمی فهمیم ما
.....
دختری که می رود تا روی تل
حال خواهر را نمی فهمیم ما
زخم سرخ کُندی آن تیغ را
بر روی حنجر نمی فهمیم ما
تا قیامت روضه اش سربسته ماند
جسم بی سر را نمی فهمیم ما
خیمه ها غارت شد اما روضه ی
کشف معجر را نمی فهمیم ما
به کانال تلگرام اشعار آئینی وحید محمدی بپیوندید.
آی دی کانال: Beithayesookhte
فاطمیه
آن شب که شب از صبح محشر تیره تر بود
آن شب که از آن مرغ شب هم بی خبر بود
آن شب که رخت غم به مه پوشیده بودند
آن شب که انجم هم سیه پوشیده بودند
آن شب که خون از دامن مهتاب میریخت
اسما برای غسل زهرا آب میریخت
آن شب خدا داند خدا داند که چون بود
قلب علی زندانی از فریاد و خون بود
طفلی گرفته آستین را غم به دندان
تا نالۀ خود را کند در سینه پنهان
آن شب امیرالمؤمنین با اشک دیده
می شست تنها پیکر یار شهیده
می شست در تاریک شب مخفیانه
گه جای سیلی گاه جای تازیانه
صد بار از پا رفت و دست از خویشتن شست
جانان خود را در درون پیرهن شست
می شست جسم یار خود آرام و خاموش
میکرد بر دستش نگه طفلی سیه پوش
خود در کفن پیچید آن خونین بدن را
خونین بدن نه بلکه جان خویشتن را
چشم از نگه نای از نوا لب از سخن بست
بگشود دست حسرت و بند کفن بست
ناگه فتاد آن تیره کوکب را نظاره
گریان بگرد آفتابش دو ستاره
دو گوشواره که زگوش افتاده بودند
بر خاک تنهائی خموش افتاده بودند
دو طایر در آشیان بی آشیانه
دو بلبل گردیده خاموش از ترانه
از بی کسی در بال هم سر برده بودند
گوئی کنار جسم مادر مرده بودند
داغ دل مولا دوباره گشت تازه
ریحانهها را زد صدا پای جنازه
کای گوشه گیران شب غربت بیائید
آخر وداع خویش با مادر نمائید
آن پر شکسته طایران از جا پریدند
افتان و خیزان جانب مادر دویدند
چون جان شیرین جسم او در برگرفتند
گل بوسه از آن لالۀ پرپر گرفتند
یکباره از عمق کفن آهی برآمد
با ناله بیرون دستهای مادر آمد
در قلب شب خورشید خاموش مدینه
بگذاشت روی هر دو ماهش را به سینه
می خواست بی تابی زطفلان جان بگیرد
میرفت تا عمر علی پایان بگیرد
ناگه ندا آمد علی بشتاب بشتاب
دُردانههای وحی را دریاب دریاب
مگذار زهرا را چنین در بر بگیرند
مگذار روی سینه مادر بمیرند
خیل ملک را رحمی از بهر خدا کن
از پیکر مادر یتیمتان را جدا کن
چشمان نابینای وصال شیرازی در حین سرودن این شعری در مصیبت امام حسن مجتبی صلوات الله علیه بینا شد
میرزا محمّد شفیع شیرازی متخلص به وصال شیرازی متوفّی سال 1262 هـ. ق در
شیراز از بزرگان شعرا و ادبا و عرفای عصر فتحعلی شاه قاجار بود. علاوه بر
مراتب علمی، به تمام خطوط هفت گانه (نسخ، نستعلیق، ثلث، رقایم، ریحان،
تعلیق، و شکسته) مهارتی به سزا داشته و کتابهای فراوانی نیز با خطوط مختلف
نگاشته است. از جمله، اینکه 67 قرآن به خط زیبای خود نوشته است.
بر
اثر نوشتن زیاد چشمش آب می آورد و به پزشک مراجعه می کند، دکتر می گوید:
من چشمت را درمان می کنم، به شرطی که دیگر با او نخوانی و خط ننویسی. پس از
معالجه و بهبودی چشم، دوباره شروع به خواندن و نوشتن می کند تا این که به
کلّی نابینا می شود. سرانجام با حالت اضطرار متوسل به حضرت محمّد
(صلیاللهعلیهوآلهوسلم) و آل او (صلواتالله علیهم) می شود.
شبی
در عالم رؤیا پیغمبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلم ) را در خواب می
بیند، حضرت به او می فرماید: چرا در مصائب حسین(و حسن) مرثیه نمی گویی تا
خدای متعال چشمانت را شفاء دهد. در همان حال حضرت فاطمه زهرا
(سلاماللهعلیها) حاضر گردیده می فرماید: وصال! اگر شعر مصیبت گفتی اوّل
از حسنم شروع کن؛ زیرا او خیلی مظلوم است.
منبع: mshrgh.ir/372955
+++
در خانه شدی کینه ی همسر دیدی
مسجد رفتی طعنه به حیدر دیدی
از مسجد و خانه که برون می رفتی
در کوچه شدی قاتل مادر دیدی
--
فضایِ دل ز درد و غصّه و زخم زبان پُر بود
در این خانه چگونه زَهر، جای خویش پیدا کرد؟
منبع:http://www.mahmel.ir/pages/hasan-sher49.htm
+++
چه شده بعد صفر ماه محرم شده بود
کوچه بن بست، نفس تنگ، هوا سم شده بود
گرگ و میش است هوا کوچه پر از گرگ شده
روز با شب بنویسید که توأم شده بود
مادری با پسر خویش نمیشد تسلیم
پشت یک پرده علی باز مجسم شده بود
خاطری در وسط کوچه مشوّش میشد
پنجه ای بین هوا بود و مصمّم شده بود
پنجه ای بین هوا بود که یک سیلی شد
فرصتی بود که اینگونه فراهم شده بود
مادر هرکه زمین خورده فقط میداند
که چرا قوت زانوی حسن کم شده بود
من از آن گیسوی خاکی شده اش دانستم
چقدر زود یتیمی ش مسلم شده بود
وا نشد پلک گره خورده ی یک چشم کبود
سیلی سر زده ای وای چه محکم شده بود
تا چهل روز نشد سیر علی را بیند
تا چهل روز علی بود که مبهم شده بود
شیشه ای با تن دیوار ترک هایی خورد
ریشه ی خونی یک مقنعه درهم شده بود
سال ها بود سوال همه ی مردم شهر
پسر ارشد این خانه چرا خم شده بود؟
منبع : http://yaomah.ir/Post4442
+++